خرداد ۱۰، ۱۳۸۹

برای نجات جان محمود صالحی بشتابیم


کارگران، زحمتکشان، مردم شریف و انسان دوست !

محمود صالحی، یکی از رهبران سرشناس طبقه کارگر ایران، مدت هاست که از بیماری حاد کلیوی رنج می برد و در هفته های گذشته چنان حال وی رو به وخامت نهاده است که هیچ گونه درمانی برای مداوای وی موثر نبوده است و بنا به تشخیص پزشک متخصص و اوضاع نگران کننده جسمی وی، باید هرچه سریعتر مورد عمل جراحی جهت پیوند کلیه قرار بگیرد.
محمود صالحی، نه متعلق به خود، خانواده و دوستانش که گنجینه ایست که در دامن مبارزه طبقاتی کارگران و زحمتکشان ایران پرورده شده است و هرگونه اتفاق سوئی برای او، ضایعه ای برای جنبش کارگری ایران خواهد بود. بدین وسیله ما از همه شما عزیزانی که می خواهند به محمود صالحی کمک کنند می خواهیم که با تمام توان طبقاتی و اراده انسانی تان به یاری ما برای نجات جان این دوست، همراه و رهبر جنبش کارگری ایران بشتابید و برای اهداء کلیه چه با همت و چه با قیمت با گروه خونی(o -) (او/منفي) یا هرگونه کمکی در این راستا در کنار ما قرار بگیرید.
لطفا با ما از طریق تلفن های زیر تماس بگیرید:
09188747104 و 08743236198
دست همه شما را به گرمی می فشاریم.
از طرف خانواده و دوستان محمود صالحی

خرداد ۰۹، ۱۳۸۹

بیانیه مشترک3 سازمان و گروه دانشجویی و جوانان:


اعدام هایی دیگر در راه و ضرورت ایستادن در مقابل وقوع آن ها

جلاد با چهره ای پوشیده در سیاهی، طناب ِ زمخت ِ دار را به گردن اش انداخت. هوای خفه ی آن جا و چهره ی چرکین ِسیاه جامه گان ِمنتظر، لحظات باقی مانده را برایش تحمل ناپذیرتر می کرد. چارپایه از زیر پایش کشیده شد. صدای ِ درد از ستون فقرات تا گردنش را ناگهان درنوردید. دیوصفتان لبخند ِ پیروزی زدند. نفس اش به سختی بر می آمد. همهمه ی محوی از نگاه ها در چشمانش نقش بست...
او تقلا نمی کرد.
او می دانست برای چه می میرد.
آری! فرزاد کمانگر، به جرم این که معلمی آشنا به عمیق ترین دردهای کودکانِ رنج دیده بود، به دار آویخته شد. مهدی اسلامیان به دار آویخته شد... علی حیدریان، شیرین علم هولی ، فرهاد وکیلی...
و ماشین آدم کشی ِ حکومت همچنان تشنه ی خون ِ بیشتری ست : احمد دانشپور مقدم ، محسن دانشپور مقدم، عبدالرضا قنبری، محمد علی صارمی، جعفر کاظمی و محمد علی حاجی آقایی، و 16 زندانی سیاسی کُردزبان به نام های زینب جلالیان، شیرکو معارفی، حبیب اله لطیفی، سامی حسینی، جمال محمدی، رستم ارکیا، رشید آخکندی، حسین خضری، ‌‌‌مصطفی سلیمی، انور رستمی، ایرج محمدی، محمد امین آگوشی، احمد پولاد خانی، حسن طالعی، عزیز محمد زاده‌، حبیب اله‌گل پری پور و بسیاری زندانیان سیاسی و غیر سیاسی دیگر چوبه ی دار را انتظار می کشند.
حکومت سرمایه داری اسلامی می خواهد برای رفع بحران های داخلی و بین المللی خود از جان عزیزان و جوانان این مملکت هزینه کند . این خون ها بوی اعدام های دسته جمعی ِ دهه ی شصت را می دهد!
در همین حال رسانه های قدرتمند حکومتی سعی در توجیه کشتار ِ آزادی خواهان این خاک دارند و مافیای رسانه های قدرتمند غربی هم گاه دست در دست حکومت خون ریز، منافع اقتصادی و سیاسی خود را جستجو می کنند و با بی شرمی سکوت می کنند.
زمانی که ما در محل کار ِخود مشغول نوشیدن چای هستیم یا در خانه سرگرم زندگی روزمره و تماشای تلویزیون، آزادی خواهان و مبارزان ِِ این سرزمین در سخت ترین شرایط روحی و جسمی در زندان های رسمی و غیر رسمی ِ حکومت، هر لحظه در خطر بیماری، شکنجه و مرگ به سر می برند.
اما چه می توان کرد؟
دیدیم که مردم ِ کُردستان با همبستگی گسترده خود در شهرهای مختلف در اعتراض اعدام 5 زندانی سیاسی در هفته گذشته اعتصابی شکوهمند را رقم زدند، پیشگام مبارزه علیه اعدام ها شدند و حکومت را وحشت زده کردند. ما باید از مردم همیشه مبارز کردستان بیاموزیم و در کنار آن ها و دیگر جنبش های آزادی خواه در سرتاسر کشور تا جای ِ ممکن در جهت ِ ایستادن مقابل حکومت ِوحشت، فقر، ظلم و استثمار مبارزه کنیم.
ما نباید از یاد ببریم که مبارزه ی مردم ِایران در راه آزادی و عدالت اجتماعی، تاریخی بیش از صد سال دارد و مبارزان ِ زیادی این راه را با خون ِ خود آبیاری کرده اند.
کارگران، کارمندان، معلمان، دانشجویان! کشتار، سرکوب و توحش ِ بیشتر حکومت سرمایه داری اسلامی، نتیجه ی مستقیم ِ انفعال و سکوت ماست. ما باید تا بیش از این دیر نشده و ماشین جنایت و اعدام، جانِ عزیزان بیشتری را قربانی وحشی گری خود ننموده، با اعتراضات خود در محل کار، محل زندگی، خیابان و در هر موقعیت و جایگاهی که هستیم جلوی وحشی گری های فاشیسم اسلامی را بگیریم. امروز اعتراض و سازماندهی مبارزات با جهت گیری مقابله با اعدام و کشتار زندانیان یکی از مهم ترین و فوری ترین عرصه های مبارزه است که اتحاد تمام نیروهای واقعا آزادی خواه را می طلبد.
گره ِ دیرینه سال ِ استبداد و استثمار تنها به دست خود مردم، کارگران و زحمتکشان جامعه بازشدنی است.



زنده باد مبارزات، اتحّاد و مقاومت توده های مردم!
گسترده باد اعتراضات و اعتصابات مردمی به رهبری طبقه کارگر و متحدین آن!

اتحاد دانشجویان ضد فاشیسم
دانشجویان سوسیالیست دانشگاه های ایران
نشریه اعتصاب
31 اردیبهشت 1389

خرداد ۰۷، ۱۳۸۹

باید برای برابری کامل زن و مرد مبارزه کرد


زمانیکه از برابری کلیه افراد، صرفنظر از جنسیت، نژاد، ملیت و غیره صحبت می کنیم، یک برابری واقعی و اجتماعی و نه صرفاً برابری حقوقی را مد نظر داریم. برابری حقوقی در یک جامعه طبقاتی که افراد از همان بدو تولد در شرایط نابرابر قرار دارند و از موقعیت نابرابر برخوردارند، نمیتواند برابری واقعی افراد را تأمین کند.
ما ضمن دفاع از برابری حقوق کلیه اعضای جامعه و مبارزه برای کسب این حقوق، به این نوع برابری اکتفا نمی کنیم و برای برقراری آنچنان نظامی مبارزه میکنیم که امکانات و شرایط اجتماعی و اقتصادی برابر برای کلیه اعضای آن فراهم باشد. برابری حقوقی کلیه افراد جامعه صرفنظر از جنسیت و نژاد و مرام و غیره در نظر ما تنها یک شرط لازم برای رسیدن به برابری کامل اجتماعی است. ما به برابری حقوقی بعنوان وسیله ای برای رسیدن به برابری واقعی نگاه می کنیم و نه بصورت یک هدف در خود. حال ببینیم که در مورد برابری زن و مرد این بحث بطور مشخص چه معنایی دارد:
از نظر ما کمونیست ها زن و مرد باید در کلیه شئون اجتماعی، اقتصادی و سیاسی نه تنها به برابری حقوقی، بلکه به برابری واقعی دست یابند. و این بدان معناست که اولاً کلیه قوانینی که میان زن و مرد تبعیض قائل میشوند، ملغی گردند. بطور مثال زن نیز مانند مرد حق کارکردن و دستیابی به کلیه مشاغل را داشته باشد، در امور مربوط به خانواده زن و مرد از حقوق کاملاً برابر برخوردار باشند، فی المثل در امر ازدواج ، طلاق و سرپرستی اطفال؛ و همچنین کلیه امتیازات ویژه ای که تحت نام "رئیس خانواده"، قانوناً به مرد تفويض شده است، ملغی گردد؛ و در امور سیاسی نیز زنان همچون مردان حق انتخاب کردن و انتخاب شدن در کلیه عرصه ها را بدست آورند.
ثانیاً و بعنوان شرط لازم عملی شدن این حقوق برابر، ما خواهان آنیم که امکانات برابر اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و آموزشی برای کلیه زنان در جهت پرورش استعدادها و قابلیت هایشان و بالا بردن سطح آگاهی و شعورشان فراهم گردد.
اما برای اینکه این امکانات بمعنانی واقعی کلمه ایجاد گردد و زنان واقعاً امکان دستیابی به برابری را بدست آورند، لازم است کلیه موانع فرهنگی و مذهبی هم از پیش پای زنان برداشته شود. پس لازم است که مبارزه وسیع و گسترده ای علیه آراء و افکار و عقاید مردسالارانه که موقعیت پائین تر و تحت ستم زن را موجه جلوه میدهد و تا اعماق جامعه رسوخ کرده است، سازمان داده شود.
علاوه بر تمام اینها زنان بعلت نقش ویژه ای که بعنوان مادر بعهده دارند، در نظام سرمایه داری با محدویت های بسیاری مواجه میشوند. چرا که نظام سرمایه داری در مقابل این مساله و در مقابل فرزندان جامعه هیچگونه مسئولیت و تعهدی بعهده نمیگرد و آنرا کاملاً بدوش خانواده میگذارد. به همین علت زنان بسیاری بعلت فقر مالی و یا حتی فرهنگی در موقع زایمان یا جان خود را از دست میدهند و یا دچار ناراحتی هایی میشوند که عواقب آن همیشه بر زندگیشان سنگینی میکند. و این در عمل بدان معناست که اکثر زنان حتی از نظر ادامه حیات خویش نیز با مردان برابر نیستند. از نظر ما جامعه باید در برابر نقش مادری زنان عملاً مسئول و متعهد باشد، آنرا امر خصوصی زنان نداند و با ایجاد امکانات وسیع و رایگان بهداشتی، درمانی و اجتماعی این محدودیت ها و ستمی را که بر زنان در جامعه طبقاتی تحمیل میشوند، از بین ببرد.
علاوه بر این در جامعه سرمایه داری نقش مادری و پرورش فرزند محدودیت های اجتماعی و اقتصادی ای را نیز بر زنان تحمیل میکند و موانعی را در مقابل رشد آنها بوجود میاورد؛ نظام سرمایه داری زنان را بعلت عهده دار بودن این نقش و مسئولیت از بسیاری حقوق و امکانات محروم میسازد. در جامعه سرمایه داری مادر شدن به یک مانع در مقابل دست یافتن به برابری حقوقی و اجتماعی زنان بدل میشود. و اینها همه بدان جهت است که نظام طبقاتی و استثمارگر سرمایه داری امر مادری و پرورش فرزند را یک امر خصوصی قلمداد میکند.
ولی ما این مساله را کاملاً یک مساله اجتماعی می بینیم و راه حل هایی اجتماعی نیز برای آن ارائه میدهیم. به همین منظور برای ایجاد و تثبیت امکانات و حقوق ویژه ای برای مادران و زنان باردار مبارزه میکنیم.
اینها بطور خلاصه از اینقرار است: اول زنان باردار بتوانند از مرخصی کافی در دوران قبل و بعد از زایمان برخوردار باشند بی آنکه از حقوق و مزایای خود محروم گردند، در عین حال در سطح جامعه، در سطح شهرها و شهرک ها و در محلات، مهد کودک و شیرخوارگاه به اندازه کافی وجود داشته باشد، تا زنان بتوانند نوزادان و کودکان خود را به آنها بسپرند و خود به کار و یا آموزش خویش بپردازند؛ ساعات کار زنانی که دارای نوزاد هستند، بدون کسر حقوق و دستمزد کاهش یابد تا این مادران بتوانند به تغذیه نوزادان خود برسند؛ جامعه از چنان سطحی از امکانات و رفاه برخوردار شود تا بار کار طاقت فرسا و خسته کننده کار خانگی و پخت و پز و ... از دوش زنان برداشته شود، و از اینطریق در عین حال زمینه تمام توجیهات و بهانه هایی که بورژوازی بخاطر مادر شدن، زنان را از حقوق برابر محروم میکند، هم از میان برود.
خلاصه کنیم: ما خواهان آن هستیم که زن و مرد از امکانات، شرایط و حقوق برابر برای رشد و پرورش استعدادها و قابلیت های خود برخوردار شوند و بعنوان انسانهایی مستقل در محدوده شرایط و حقوق اجتماعی حق و امکان تعیین سرنوشت خود را پیدا کنند. ما خواهان آنیم که هر نوع مانع اجتماعی، اقتصادی و سیاسی که رشد زنان و امکان تبدیل شدن آنها به انسانهایی مستقل و برابر را متوقف میسازد و یا کند میکند از میان برداشته شود.
گفتار روز تلويزيون كومه له
6 خرداد ماه 1389
27 مه 2010
سايت حزب کمونیست ایران       http://www.cpiran.org  
سايت کومه له http://www.komalah.org/old/farsi/index.htm  
سايت پيام  http://www.payam.nu 

خرداد ۰۴، ۱۳۸۹

تلاشهای جبهه‌های سبز و سیاه برای جلب کارگران


کارگران عموما بدلیل جایگاهشان در تولید و وزن اجتماعیشان در جامعه همیشه مورد توجه صاحبان قدرت دولتی و یا کسانی بوده‌اند که برای رسیدن به قدرت در تلاشند. کارگران ایران گذشته از این مزیت پایه‌ای به دلیل اینکه از طریق اشکال مختلف مبارزه اعتراض خود به وضع موجود را نشان داده، از طریق فعالین علنی کار خویش حداقلی از مطالبات جامعه را در قطعنامه‌های گوناگون اول ماه مه بیان کرده و بر تحقق آنها پای فشرده‌اند جایگاه ویژه‌ای در طرحهای مقامات در قدرت و از قدرت رانده شده پیدا کرده اند.
جبهه‌ سیاه، یا جناح خزیده در قدرت، رو به توده‌ کارگران از ابزار دروغ و ریا و در موجهه‌ با فعالین کارگری از وسیله‌ ارعاب استفاده کرده و میکند. مقامات دولتی در اول ماه مه امسال با فرستادن پیامهای ریاکارانه و دادن وعده‌های پوچ و تکراری از کاهش تورم و بیکاری دم زدند. آنها با وعده‌ ایجاد یک میلیون و 200 هزار شغل در سال جاری، جلب سرمایه‌ها و تقویت تولید کوشیدند کارگران را به بهبود وضعشان در آینده‌ نزدیک امیدوار سازند. آنها با نهایت وقاحت اعلام کردند که میزان سرمایه‌گزاری خارجی 300 برابر شده و چرخه‌ اقتصاد به خوبی میگردد و در آینده بهبود بیشتری نیز پیدا خواهد کرد. وعده‌های میان تهی در این روزهای منتهی به سالروز شروع مبارزات توده‌ای در 23 خرداد بیشتر شده است.
سران سبز نیز در این عرصه بیکار ننشسته و معمولا تلاش میکنند در سخنرانیهای خود یادی هم از کارگران و مشکلات آنها بکنند. این از قدرت رانده‌ شدگان، که فعلا دستشان به جائی بند نیست، فقط با افشای دروغهای مقامات دولت دهم از بحرانی بودن اقتصاد پرده برداشته و بر بیکاری میلیونی و فقر کارگران اشک تمساح میریزند. آنها، که قبلا کارگران را با لفظ تحقیر کننده‌ مستضعف خطاب میکردند اکنون یاد گرفته‌اند‌ تا آنها را کارگر بخوانند.
اما کارگران از طریق تجربه‌ شخصی و مطلع بودن از تاریخچه‌ عملکرد سران هر دو جبهه‌ سیاه و سبز در سی سال گذشته دریافته‌اند که نباید فریب این ریاکاران را بخورند. آنها میدانند که اقتصاد ایران رو به ورشکستگی کامل است و رژیم قصد دارد از طریق انتقال هر چه بیشتر بار بحران به دوش کارگران راهی برای بهبود وضع اقتصادی بیابد. گذشته از این مسئله‌ حیاتی طبقه‌ کارگر ایران از طریق فعالین خود و در قطعنامه‌های اول ماه مه اعلام کرده که خود را صاحب جامعه میداند و در چهارچوب تناسب قوای موجود از حقوق انسانی و دموکراتیک زنان، کودکان، دانشجویان، جوانان، فرهنگیان، بازنشستگان و در کل آن بخش از ساکنین ایران دفاع میکند كه استثمار مي شوند. بورژوازی، صاحبان قدرت و تمام روشنفکران و سیاستمداران بورژوا پیشروان جنبش کارگری و مطالبات آنها را از خود بدنه جدا میکنند و به این پندار خام دامن میزنند که خواست کارگران فقط بهبود وضع مادی است. در این شکی نیست که کارگران این را حق خود میدانند که از بخش هر چه بیشتری از ثروتهای حاصل شده از نیروی کار خودشان بهره‌ گیرند و خود و خانواده‌هایشان یک زندگی انسانی داشته باشند. اما کارگران آگاه و فعالین آنها میدانند که برای ارتقای سطح زندگی طبقه‌ کارگر باید جنگید و گام اول پیشروی در این نبرد تحقق آزادیهای سیاسی و اجتماعی در جامعه میباشد. سران جبهه‌های سیاه و سبز و همه‌ روشنفکران متعلق به این جبهه‌ها به دلیل پایگاه طبقاتیشان نمیتوانند دریابند که روح قطعنامه‌های روز جهانی کارگر این مطالبه‌ را منعکس میکند. بر اساس همین خواستهای حداقلی، که در یک تناسب قوای معین نوشته شده، معلوم میشود که حتی اگر وعده‌های سران این دو جبهه‌ ارتجاعی متحقق هم بشود کارگران را در موقعیت بهتری برای کسب مطالبات دیگرشان قرار نخواهد داد.
سران جبهه‌ سیاه باید بدانند که آنها نمیتوانند در چند مورد تخفیفهائی در احکام زندان چند فعال کارگری بدهند، اما از آنطرف هم زنان را تحت فشار بگذارند، هم انسانها را اعدام کنند و هم شمشیر داموکلس دستگیری و زندان را بر فراز سر بقیه‌ فعالین نگهدارند و هم کارگران را بفریبند. سران این جبهه‌ که سنگینی سی سال جنایت علیه طبقه‌ کارگر و مبارزین و ننگ سی سال خدمت به سرمایه‌ را در پرونده دارند در موقعیتی گیر کرده‌اند که ملایمتشان راه گشای پیشروی و تشدید سرکوبشان دامن زننده‌ آتش خشم توده هاي مردم میباشد. آنها باید بدانند که راه اندازی طرح حجاب و عفاف، بسیج نیروهای مزدور برای نظامی کردن تهران در روز مرگ خمینی مرتجع، تشدید بگیر و ببند و سایر اقدامات مذبوحانه همان اندازه مورد نفرت و موضوع مبارزه‌ کارگران است که تشدید استثمار، بیکار سازیها، دزدی از اموال عمومی و سوءمدیریت در اقتصاد.
اما سران جبهه‌ سبز. که کمر به نجات جمهوری مستاصل اسلامی بسته‌اند، با فریبکاری نمیتوانند گذشته‌ ننگین و پایگاه طبقاتی خود را پنهان دارند. آنها تا همین چندی پیش در مقامات کلیدی همین جمهوری ضد بشری و اسلامی شرکت داشته و نقش بزرگی در وضعیت ایجاد شده دارند. آنها، که تایید کننده‌ فعال و یا منفعل کشتارها و شکنجه‌های چند دهه‌ گذشته بوده‌اند و هنوز هم آنها را محکوم نکرده و یکی از آمران اصلی کشتارها یعنی خمینی را امام خود میدانند نمیتواند با ادای دفاع از حقوق زندانی و مخالفت با این و آن اعدام کسی را بفریبند.
طبقه‌ کارگر با اتکا به رهبران و فعالین آگاه و شجاع خود و همه‌ی کمونیستها چون همیشه مواضع مستقل خویش را در برابر این جانیان و همه‌ نوکران بورژوازی حفظ میکند و تحقق هر میزان از حقوق خود را به صورت پلی جهت پیشروی در آينده درمی آورد.
گفتار روز تلويزيون كومه له
4 خرداد ماه 1389
25 مه 2010

خرداد ۰۳، ۱۳۸۹

آیا کردستان بپا خاست؟

هلمت احمدیان

«آیا کردستان بپا خواهد خاست؟» عنوان اطلاعیه ای بود که از طرف «اتحاد سوسیالیستی کارگری» بدنبال اعدام های اخیر صادر شد. این اطلاعیه بمانند سایر اطلاعیه ها به همین مناسبت و بدنبال فراخوان کومه له - سازمان کردستان حزب کمونیست ایران، برای یک اعتصاب سراسری در روز پنجشنبه 23 اردیبهشت ماه منتشر شد.
غالب گروه ها، سازمان ها و شخصیت های انقلابی چپ و کمونیست، یا مستقیما حمایت خود را از فراخوان کومه له برای فراخوان اعلام نمودند و یا خود بطور مستقیم و بدون تردید و تعللی توده های مردم کردستان را به این اعتصاب فراخواندند. بدون شک این هماهنگی و همگامی علیرغم تفاوت نظرات و دیدگاهها و سبک کاری که هر یک از این جریانات دارند، یکی از دستاوردهای باارزش این حرکت بود و این خود می تواند تکیه گاه با ارزشی برای حضور قدرتمندتر آلترناتیو چپ و سوسیالیستی در حرکت های آتی، در مقابل راهکارهای لیبرالی در چارچوب اصلاح رژیم باشد.
اکنون که چند روزی از پیروزی این اعتصاب شکوهمند که به همت همه آفرینندگان آن، بویژه مردم رنجدیده و مبارز کردستان حاصل شد، فاصله گرفته ایم، بجاست مکثی روی نحوه پشتیبانی و موضع دوپهلوی «اتحاد سوسیالیستی کارگری» داشته باشیم. این امر جدا از مجادلات و دوری و نزدیکی های سازمانی، از منظر مسائل سیاسی حی و حاضری که در جنبش های اجتماعی و در این مورد مشخص در جنبش انقلابی کردستان در جریان است اهمیت دارد و صرفنظر از میزان تاثیر کم یا زیاد «اتحاد سوسیالیستی» از آنجا که نگرشی را نمایندگی می کند، می تواند تاثیرات سوء خود را بر کار و فعالیت فعالین بر جای گذارد.
واقعیت این است حتی بدون پرداختن به محتوای اطلاعیه «اتحاد سوسیالیستی» از همان عنوان اطلاعیه شان «آیا کردستان بپاخواهد خاست؟» می توان به کارکرد عملی آن پی برد. «اتحاد سوسیالیستی» در واقع نه تنها نمی خواهد مردم کردستان را به هیچ حرکتی فراخوان دهد، بلکه در مورد نفس ایجاد آن هم تردید ایجاد می کند. اگر قرار بود مردم کردستان گوششان به چنین فراخوان هایی بدهکار باشد از یک چنین موضع خنثائی نه روحیه ای می گرفتند و نه احساس می کردند که این جریان از آنها پشتیبانی می کند.
«اتحاد سوسیالیستی» در اطلاعیه کوتاه خود نوشته است :
«از آغاز اعتراضات توده ای علیه رژیم اسلامی، مناطق کردستان در زمره آرام ترین مناطق ایران بوده که طبعا تحت تاثیر مواضع و تحلیل های نادرست سازمان ها و احزاب فعال در کردستان بوده است». در چنین شرایطی روز کارگر امسال، یازده اردیبهشت، به این جدایی پایان داد و شهرهای کردستان در چهارچوب فراخوان سراسری کارگران به جنبش اعتراضی پیوستند. (خط تاکیدها از من است).
"اتحاد سوسیالیستی" برای اعلام پشتیبانی مشروط خود، ابتدا حکمی کلی (که می تواند استوار بر بحث های مفصلی تری از جانب آنها باشد) ارائه داده است. اولین سئوالی که برای خواننده این اطلاعیه پیش می آید این است که ارزش مصرف این تبیین در اطلاعیه ای چند سطری چیست؟
اگر این حکم در مقاله ای ارزیابی گونه و مفصل ارائه می شد، قطعا خواننده می توانست با آن موافق یا مخالف باشد. اما سنگی را به هوا پرتاب کردن و معلوم نکردن اینکه به طرف چه کسی پرتاب شده، در این مورد مشخص چیزی جز شگردی ناشیانه برای ناگفته گذاشتن مواضع واقعی نیست.
 این جریان بدون اینکه علل این ''آرام‌'' بودن مردم کردستان را توضیح دهد، درایت سیاسی مردمی محصور در فضایی کاملاً میلیتاریزه را نادیده می گیرد و طلبکارانه سنت برگزاری اول ماه مه ها و ۸ مارس ها و ... را در کردستان زیر سئوال می برد. و این ''آرام‌'' بودن را بدون هیچ مرزبندی و تفکیکی، ناشی از مواضع و تحلیل های نادرست "سازمان ها و احزاب فعال در کردستان" می داند و باین ترتیب جریان چپ و سوسیالیست کومه له را همردیف ناسیونالیست ها و اصلاح طلبان می بیند.
سئوال این است که آیا بطور واقعی "آرام" بودن و همراهی نکردن جنبش انقلابی کردستان در ده ماه گذشته با جنبش سراسری تحت تاثیر "مواضع و تحلیل های نادرست سازمان ها و احزاب فعال در کردستان" بوده است؟ اولا تنظیم کنندگان اطلاعیه عمدا خود را در مورد مواضع متفاوت "احزاب و سازمانهای سیاسی در کردستان" به فراموشی می زنند و فکر می کنند با انکار واقعیت، خود واقعیت هم اتوماتیک ناپدید خواهد شد. ثانیا در مقام پرداختن به محتوای دیدگاهی که در پس عبارات دوپهلو پنهان کرده اند، باید سئوال کرد که آیا این آوانس دادن به اصلاح طلبان حکومتی و هم پیمانان آنها در کردستان نیست؟
در اطلاعیه پایانی اعتصاب عمومی که از جانب کمیته مرکزی کومه له صادر شده است بروشنی بر این جنبه از دست آوردهای این حرکت تاکید شده است:
«با این حرکت جنبش کردستان نه تنها پیوند خود را با مبارزات سراسری کارگران، زنان و همه مردم آزادیخواه ایران محکم تر کرد، بلکه به روند شکل گیری یک رهبری رادیکال و انقلابی بر جنبش آزادیخواهانه و توده ای مردم ایران یاری رساند. مبارزات سراسری یک سال اخیر به همبستگی با جنبش انقلابی کردستان نیاز حیاتی دارد. بودند کسانی که از سر بی باوری به ظرفیت های نهفته در جنبش انقلابی کردستان، تصور می کردند این جنبش یا فروکش کرده است و یا دیر یا زود به زیر پرچم نیروهایی خواهد رفت که هدف خود را اصلاح رژیم اسلامی قرار داده اند. این پیوند در شرایطی تحکیم می شود که مردم کردستان پیش تر، پروژه های اصلاح طلبان حکومتی برای به انحراف بردن و از محتوای دمکراتیک و انقلابی خالی کردن جنبش انقلابی کردستان را با شکست روبرو کرده بودند و هیچگاه به ابزار تصفیه حساب جناح های درون رژیم، و یا کلیت رژیم با اپوزیسیون رسمی آن ، تبدیل نشدند.»
جای تعجب فراوان برای یک جریان سوسیالیستی است که بجای نقد «جنبش رای من کو؟» که انگیزه اولیه حرکت و خروش مردم معترض در انتخابات فرمایشی ریاست جمهوری بود، از مردم کردستان که نه رای دادند و نه برای باز پس گرفتنش به خیابان آمدند، گله کند که "آرام" بوده اند و در این روند شرکت نکرده اند! در حالیکه می دانیم که این روند و یا بقول این رفقا جنبش "ضد دیکتاتوری" هر روز بیشتر روند رادیکال تری را طی کرده و به همین اعتبار همسویی جنبش کارگری، دانشجویی و جنبش انقلابی کردستان را بیشتر و بیشتر با خود داشته است.
گله گذاری های این جریان از "آرام" بودن کردستان در حالی مطرح می شود که در همین کردستان ''‌آرام‌'' بیشترین نا آرامی های کارگری روی داده است.
بی گمان این دوستان ویژگی های کردستان را می شناسند، و جایگاه تاکتیک های مبارزاتی و زمان مناسب برای بکارگیری آنها را درک می کنند، اما چرا اینگونه این درجه از درایت سیاسی توده های مردم را نادیده می گیرند و جریان سیاسی مؤثر بر جنبش انقلابی کردستان را بدهکار می دانند؟
واقعیت این است که '' آرام '' بودن مردم کردستان نه از سر بی خبری از آنچه که می گذرد است و نه از سر بی اعتنایی به خیزش ها و رویدادهای سراسری و نه از سر بی اعتقادی آنها به بهره جستن از فرصت ها و بهره گیری از شکاف ها و نه از سر عافیت جویی می باشد. بلکه سکوتی تحمیلی و معنادار بود، که نشان از یک درایت سیاسی داشت و تشخیص درست آنها از توازن قوا را نشان می دهد.
مردم کردستان از سی سال مبارزه خود در عرصه های گوناگون و در جریان یک جنبش زنده و انقلابی آموخته اند که کی و کجا و با چه تاکتیکی گامی در جهت تقویت جبهه انقلاب به پیش بگذارند و چند گام جبهه ضد انقلاب را عقب برانند.
مطمئناً بسیاری از مردم ایران بویژه کارگران و زحمتکشان و اقشار فرو دست جامعه علت و معنای این سکوت و این درایت سیاسی مردم کردستان را دریافته اند و می دانند که این آتش زیر خاکستر چگونه بموقع زبانه خواهد کشید.
مردمی که در جریان انتخابات نمایشی ریاست جمهوری، در یک اقدام با شکوه یکبار دیگر به کلیت این نظام نه گفتند و نمایش انتخاباتی را تحریم کردند و بر پیکر رژیم زخم عمیقی وارد کردند و از آن پس بیش از هر زمانی راه رفتن عادی شان هم در خیابان ها در مظان اتهام پلیس سیاسی قرار گرفته است، خوب می دانند که با به خیابان آمدن های اعترضی شان آنهم در اعتراض به تقلب انتخاباتی، ـ انتخاباتی که نه تنها در آن شرکت نداشته اند که به سخره اش هم گرفته اندـ، چه اتفاقی خواهد افتاد و چگونه سلاخی می شوند! حکمت آرام بودن مردم در این بود که با پای خود به مسلخ نروند و اشکال دیگری از مبارزه را بکار گیرند.
به مردمی که با نه گفتن شان به جمهوری اسلامی، عملاً هر دو جناح این رژیم و کلیه ارکان حکومتی آن را زیر سئوال برده اند، نمی توان نهیب زد که "آرام" بودید و تازه بیدار شده اید و با این اعتصاب عمومی و سراسری تان در ''جنبش سراسری ادغام خواهید شد‌''!
این مردم با یک سابقه ضدیت سی ساله با این رژیم، عملاً ثابت کرده اند که نه تنها با هر خیز و فراز مبارزاتی توده های مردم محروم همنوا و همراهند، که خود از پیشگامان این خیزها و این فرازها بوده اند و از این پس نیز از پیشگامان مبارزات جاری خواهند بود.
مردم کردستان تاکتیک های مبارزاتی را خوب می شناسند و زمان بکار گیری بموقع هر کدام شان را هم می دانند. این مردم علیرغم همه جسارت و ازخود گذشتگی هایی که دارند بی گدار به آب نمی زنند و از سر نا آمادگی به مسلخ نمی روند.
مردم کردستان می دانند که اگر چه همه مزدوران و نیروهای سرکوبگر این رژیم سر و ته یک کرباسند و جنایتکار و قاتل اند؛ اما در عین حال این واقعیت را در زندگی و مبارزه روزانه خود تجربه کرده اند که آن دسته از این جنایتکارانی که محل مأموریت جنایتکارانه شان کردستان است، چه آموزش ها و توجیهات ویژه ای برای آدمکشی دیده اند و چگونه در مغزشان فرو برده اند که با چه قساوتی با مردم کردستان روبرو شوند! کسی که این ظرفیت های جنایتکارانه رژیم در رو در رویی با مردم کردستان را نخواهد ببیند و این مردم را در ارتباط با وقایع یک سال گذشته "آرام" و ساکت توصیف کند در واقع گوش خود را از خیلی واقعیت ها خوابانده است.
سخن کوتاه، این یعنی به ندیدن این واقعیت که جنبش انقلابی کردستان رادیکال تر از این بوده که توهمی به رهبران اصلاح طلب این حرکت داشته باشد، این یعنی فراموش کردن این واقعیت که کردستان میلیتاریزه شده و خونین اگر نتوانسته در شکل و فرم تظاهرات های خیابانی همسرنوشتی خود را با مردم سراسر ایران نشان دهند، اما همواره مانند آتش زیر خاکستر، سنگری قابل اتکا برای جنبش بقول این رفقا " ضددیکتاتوری" بوده است، این یعنی ندیدن تفاوت ها و ویژگی ها و اشکال مبارزه و چگونگی مصاف رژیم با این جنبش، به علت سابقه سه دهه مبارزه و مقاومت در مقابل بی رحمانه ترین جنایت ها و قساوت ها، این یعنی فراموش کردن و یا مخدوش کردن اینکه در همان کردستان انقلابی هم دو استراتژی و دو سیاست کاملا متفاوت در میان "سازمان ها و احزاب فعال" در این جنبش عمل کرده و می کند.
با این حال بجاست که از خود سئوال کرد که منظور «اتحاد سوسیالیستی» کدام دسته از "سازمان ها و احزاب فعال در این جنبش" است؟
اگر منظور طیف لیبرال و ناسیونالیست فعال در کردستان است، آنها سیاست "نافعال" نداشته اند. بر خلاف این ادعا، آنها در این چند ماه گذشته، بارها و بارها کوشیدند جنبش انقلابی کردستان را به زائده جنبش رفرمیستی و اصلاح طلبانه رژیم تبدیل کنند و بارها و بارها هم فراخوان هایی که جوابی از طرف مردم انقلابی کردستان نگرفته صادر کرده اند. پس به نظر نمی رسد نوک تیز این حمله این جریانات باشد. ولی از آنجا که حکم کلی گویانه این اطلاعیه طرف دیگر یعنی نیروهای چپ و سوسیالیست و مشخصا کومه له را هم مورد اشاره قرار نداده، نمی توان در این فرصت بیشتر از این روی آن بحث کرد و یا لزومی هم ندارد بحث کرد، اما به این نکته برمی گردم که ارزش مصرف این حکم کلی گویانه و ارزیابی گونه، برای باصطلاح حمایت از حرکتی در کردستان، در یک اطلاعیه کوچک چیست؟
به نظر من صدور چنین حکمی به این خاطر است که با آن موضع واقعی، ناروشن و پاسیفیستی ای که در عبارت آخر اطلاعیه شان آمده است را توجیه نمایند. نگاه کنیم:
اتحاد سوسیالیستی می گوید:
«ما از هر ابتکار سیاسی که پیوند جنبش کردستان با جنبش توده ای جاری علیه دیکتاتوری را تقویت کند پشتیبانی می کنیم و در همین راستا فراخوان به اعتصاب عمومی در روز پنجشنبه 23 اردیبهشت را مستقل از اینکه از جانب کدام احزاب و سازمانهای فعال در کردستان صورت گرفته باشد، اقدامی مثبت میدانیم، و به سهم خود کارگران کردستان را به مشارکت در تحرک های اعتراضی در کردستان تشویق می کنیم». (خط تاکیدها از من است).
دفاع از "هر ابتکار سیاسی" هم به اندازه حکم قبلی کلی و توهم برانگیز است. در همین اعتصاب اخیر حتی "ابتکار سیاسی" عزای عمومی به جای اعتصاب سیاسی از جانب نیرویی که می خواست جنبش کردستان را از موضعی راست با جنبش توده ای جاری "علیه دیکتاتوری" پیوند دهد، صادر شد. آیا دادن چک سفید دفاع از هر "ابتکار سیاسی" هیچ تناسبی با یک موضع صریح و سرراست سوسیالیستی دارد؟ این امر وقتی پررنگ تر می شود که جنبش توده ای جاری بر "علیه دیکتاتوری" محدود می گردد. تیغ دیکتاتوری هیات حاکمه علیه همه و از جمله اپوزیسیون درون حکومتی اش نیز هست. به همین جهت "مبارزه با دیکتاتوری" نمی تواند مرز مبارزه توده های کارگر و زحمتکش و حق طلب جامعه را با کل رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی روشن سازد.
بهررو این نوع موضع گیری رفقای "اتحاد سوسالیستی" هنگامی به تمامی رسالت خود را نشان می دهد که در پایان اطلاعیه بیان می گردد که آنها اعتصاب عمومی را صرفنظر از اینکه از "جانب کدام احزاب و سازمان های فعال در کردستان" صورت گرفته باشد اقدامی مثبت دانسته اند.
«اتحاد سوسیالیستی» بدون شک سیر اعلام اعتصاب را در فاصله زمانی 20 تا 23 اردیبهشت تعقیب کرده و فراخوان دهندگان و حامیان این فراخوان را هم در سطح کردستان و هم در سطح سراسری آن می شناسد. شکی در این نیست که این حق طبیعی آنها و هر جریان دیگری بود که با هر عنوانی که مایل بودند از این حرکت و تاکیتک درست پشتیبانی کنند و اساسا هیچ لزومی هم نبوده اسم جریان فراخوان دهنده را هم بیاورند، اما چرا با این لحن اکراه آمیز و بکارگیری واژه هایی از قبیل "مستقل از اینکه و غیرو" از کنار و باز هم پاسیفیستی وارد معرکه می شوند. قطعا اگر این گروه بخاطر مرزبندیشان با نیروی های "فعال در جنبش کردستان" سکوت می کرد و یا بعکس با صدای بلند و رسا و مثل یک مدعی فراخوان مستقل خود را می داد، هیچ ایرادی نداشت. اما چرا این دوستان بدترین شکل دفاع را انتحاب کرده اند.
توجیهی که آنها در همان آغاز اطلاعیه شان به آن اشاره کرده اند ظاهرا این است که این وصلت تازه بوقوع پیوسته و حمایت محتاطانه ای را می طلبد! اظهار داشته اند:
«در چنین شرایطی روز کارگر امسال، یازده اردیبهشت، به این جدایی پایان داد و شهرهای کردستان در چهارچوب فراخوان سراسری کارگران به جنبش اعتراضی پیوستند».
آیا آنها فراموش کرده اند که تاریخ پر رزم جنبش طبقه کارگر در کردستان به یمن جانفشانی فعالین کمونیست و مبارز کارگری قدمت طولانی‌ای دارد! فراموش کرده اند که از دهه‌های شصت که فعالین کارگری مراسم های اول مه و هشت مارس را با قیمت احکام اعدام، زندان و تبعید برگزار می کردند و خود پایه گذار سنت های مبارزاتی و طبقاتی‌ای شدند که امروز ثمره آن را در بعد سراسری می بینیم. آیا از یاد برده اند که بعدها که اول مه در شرایط سیاسی خاصی توسط فعالین کارگری شهر سقز به صورت علنی برگزار شد، زمینه رشد مبارزات و اعتراضات کارگری را هموارتر کرد و ما امروز شاهد همبستگی طبقاتی کارگران کردستان با کارگران نیشکر هفت تپه هستیم که حد و مرزها را به هم تنیده است و نمونه های فراوان دیگر.
بر خلاف این تبیین غیرواقعی، کردستان همیشه سنگر مبارزاتی کمونیست ها بوده و این مسئله در بعد سراسری هم تاثیر گذاشته است. این در حالی است که در اطلاعیه لیبرال مابانه «اتحاد سوسیالیستی» از "پایان یافتن جدایی" کردستان با "جنبش اعتراضی سراسری" (بدون اینکه مشخص کنند منظورشان کدام جنبش اعتراضی است.) سخن گفته می شود.
بجاست پرسید کدام جدائی؟ مگر خود آنها روزی کردستان را سنگر انقلاب تعریف نمی کردند؟، مگر برگزاری مراسم های اول مه را هر سال شاهد نیستند؟ مگر پارسال هم نهادها و تشکل‌های کارگری با هم متحدانه اول مه برگزار نکردند. این چه جدائی‌ای بود که به یکباره 12 روز قبل از اعتصاب عمومی در کردستان در اول ماه مه امسال پایان یافت.!!
آیا پیروزی شکوهمند این اعتصاب و شرکت میلیون ها نفر در آن و تعطیلی تقریبا یکپارچه سراسر کردستان در روز 23 اردیبهشت پاسخ منفعلانه و تردید ایجاد کن "آیا کردستان بپا خواهد خاست؟" را که «اتحاد سوسیالیستی» برای اطلاعیه شان برگزیده بودند، داد؟

***

بیانیه ی اعلام موجودیت دانشجویان سوسیالیست دانشگاه علامه طباطبایی تهران


بیانیه ی اعلام موجودیت دانشجویان سوسیالیست دانشگاه علامه طباطبایی تهران

طبقه کارگر در پیکارش ، چیزی جز زنجیرهایش برای از دست دادن ندارد؛ اما جهانی را بدست خواهد آورد (ک.مارکس)
سوسیالیسم واقعیتی است که انسان ها بر روی زمین آن را تجربه خواهند کرد.ولی ما با مبارزه ی خود می توانیم مانند کاتالیزگر یک واکنش شیمیایی طبیعی، نقش مهم خود را در تسریع این فرآیند اجتماعی در سیر تاریخ بشر و با قدرت هرچه تمام تر ایفا کنیم و به روند تحقق افق آزادی و برابری حقیقی انسان ها کمک کنیم.
شلاق دیو جهل و ارتجاع ، که قرن هاست بر پشت مردم رنجدیده و صبور و با استقامت ایران نواخته می شود ، هر روز قدرت خود را دو چندان می کند و در برابر آن، تن کارگران، زحمتکشان و اقشار گوناگون زیر این فشار، هر روز رنجور تر می گردد. بدون شک ، انسجام مبارزان و اتحاد کارگران در تئوری و عمل پراتیک انقلابی، دو عنصر غیر قابل انکار در پیروزی گفتمان مارکسیستی بوده و هستند. پس زدودن گزاره های انحرافی و اندیشه های تخیلی و استراتژی های عجیب و غیر عقلانی و همینطور قرائت های مذهب گونه از سوسیالیسم ، از اولیه ترین وظایف یک جنبش سوسیالیستی هستند.چرا که نمی توان بدون برداشت های شبیه به هم از یک آرمان و هدف متعالی ، برای آن آرمان به صورت مشترک و پا به پای یکدیگر در یک مسیر، مبارزه نمود.
اکنون که سرمایه داری اسلامی با ساختار سیاسی به غایت ارتجاعی منبعث از آن ، بار دیگر به یک نظام توجیه گر مناسبات اقتصاد سرمایه محور رانتی و واسطه ای تبدیل شده و در همین حال ، ندای “عدالت خواهی” اش ، گوش فلک را کر کرده است ، مبارزه با تزویر و فریب دادن طبقه ی کارگر و روشنگری توده ها و افشای چهره واقعی حاکمیت تحمیلی و سیستم رسانه ای تحمیقی ، اهمیت دوچندانی یافته است.
در شرایطی که نظام امپریالیسم سرمایه داری حاکم بر جهان هر روز بحران تولید می کند و در داخل نیز نظام فریبکار حاکم ، در توجیه وضعیت فلاکتبار معیشت مردم و وخیم تر شدن روزانه اوضاع اقتصادی به بهانه های خنده آوری چون “بدحجابی” و “دوری از روش کسب حلال در بازار سنتی وابسته به خود” و بیکاری جوانان را را ناشی از دوری از “فرهنگ نماز و اعتکاف” معرفی می کند، و از سوی دیگر لیبرال های وطنی آزرده از مافیای اقتصادی، بر طبل توخالی اقتصاد بازار آزاد می کوبند و چشم به راه رضاخان دومی، از داخل یا یک دست غیبی از خارج کشور هستند که بهشت لیبرالیستی موعودشان و دموکراتیزاسیون نولیبرالی موهومشان را برآورده سازد و در میانه این همه ریاکاری و توحش ، دیگر گمان نمی رود که گام برداشتن به سوی سوسیالیسم نیاز به دلیل و برهان متقن داشته باشد.
جنبش زنان و جنبش دانشجویی نیز در سالهای اخیر پس از فراز و نشیب های فراوان و کسب تجربه های متعدد طی سال های اخیر ، جبهه مقابل خود را به خوبی شناختند و قطعا به این نتیجه رسیده اند که مواضع نیروهای چپ در باب مسائلی چون : انتخابات و نحوه برخورد با آن ، نواندیشی دینی و اصلاح طلبی ، ملی گرایی ، لزوم جبهه گیری در برابر دخالت دولت های امپریالیستی ، لزوم مرزبندی با جریانات اپورتونیست و فرصت طلب و خلق الساعه در داخل و خارج از کشور و در نهایت ضرورت برخورد با مسائل جاری با دید سوسیالیستی و رادیکال و برخورد هوشمندانه و محکم با بدنه ی حاکمیت ، مواضع علمی و بر حقی بوده است.
ما دانشجویان سوسیالیست دانشگاه علامه با ابراز تاسف شدید خود باید اعلام نماییم که متاسفانه سالهاست که جریان چپ در این دانشگاه به صورت منفعل و سکتاریستی در آمده و عملا مشی اصلاح طلبی چپ را اخذ کرده است.این بیماری و این بختک سالهاست که روی گرده ی جریان چپ علامه سنگینی می کند.کاهش فعالیت جریان چپ رفورمیست علامه به همراه کاهش میزان جذب نیرو و همینطور شکل فعالیت کاملا فاش و مشخص آن و شناخته شده بودن تمام عناصر از صدر تا ذیل و همینطور ائتلاف برنامه ریزی شده ی علنی این طیف با لیبرال دموکرات ها و عناصر مارک دار اصلاح طلب وابسته به حاکمیت و همینطور انفعال و دوری آن نسبت به مطالبات طبقات ضعیف و آسیب پذیر در ایران ، راهی را در مقابل این جریان مریض و کهنه نمی گذارد جز رخت بستن آرام از فضای دانشگاه به واسطه ی مرور زمان.
اکنون نسل قدیمی این جریان دانشجویی (که به لحاظ کیفیت و کمیت وضع اسف باری دارد) ، مجبور است جای خود را به نسل جدید و تازه نفس و سوسیالیست بدهد. جریان جدیدی که بواسطه ی شرایط اجتماعی حاضر ، طبیعتا در دانشگاهها امکان ظهور دارد و و که قطعا این نسل جدید جنبش دانشجویی به عنوان جریان سیاسی و فکری پیشرو در جوامع اختناق زده برای مشخص نمودن تکالیف و دستور کار خود باید به جامعه رجوع کند و مطالبات بر حق موجود در سطح جامعه را به پیگیرترین و رادیکال ترین شکل معرفی و طرح و نمایندگی کند و مورد حمایت قرار دهد
ما دانشجویان سوسیالیست دانشگاه علامه ، ضمن اعلام مرزبندی با هرگونه گرایشات چپ بورژوا، غیر کارگری ، اصلاح طلب و رفورمیست ، شروع فعالیت خود را رسما اعلام می داریم و خود را هم جهت با سیاست های جریان “دانشجویان سوسیالیست دانشگاه های ایران” می دانیم.
بیا تا گل بر افشانیم و می در ساغر اندازیمفلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم

زنده باد اتحاد جنبش دانشجویی و جنبش كارگری
زنده باد سوسیالیسم
دانشجویان سوسیالیست دانشگاه علامه طباطبایی تهران
89/3/2
http://allamehsocialists.wordpress.com/

زن ستیزی در جامعه طبقاتی


زن ستیزی در جامعه طبقاتی

حامد سعیدی

زن ستیزی در اشکال مختلف آن، چنان عیان و آشکار است و زنان در جامعه طبقاتی آنچنان عریان و خشن مورد ستم قرار میگیرند، که شناخت ریشه های این ستمگری را به یک نیاز و ضرورت پیشبرد مبارزه علیه این ستمگری ها تبدیل کرده است.
ستم و آپارتاید جنسی یکی از پایدارترین ستم ها در طول تاریخ جوامع بشری بوده است. سهم زنان از خانواده گرفته تا عرصه های مختلف حیات اجتماعی جز رنج و بی حقوقی، خشونت و تبغیض جنسی و طبقاتی چیزی نبوده است. برتری مرد بر زن در محیط خانواده زنان را در موقعیت فرودستی قرار داده است. خشونت، تحقیر، آزار و بی حرمتی هر روزه زنان توسط افراد خانواده و جامعه در اشکال گوناگونش، تحمیل قوانین ضد انسانی و ارتجاع مذهبی، راندن زنان به کنج آشپزخانه و کار خانگی، تحمیل خودکشی و خود سوزی، خرید و فروش زنان توسط مافیاهای سرمایه جهت رونق بازار سرمایه داری، اعمال تبعیض بر زنان در محیط های کار، رواج تن فروشی، تنها نمودهایی از موقعیت فرودست زنان در جامعه سرمایه داری است. تنوع و گستردگی زن ستیزی چنان در سطح جامعه نهادینه و قانونی شده است، که برای پایان دادن به این ستم کشی و بربریت حاکم بر زنان باید ریشه‌ های این ناعدالیت ها و نابرابری ها را شناخت.
واقعیت این است که ستم بر زنان به انحاء متنوعش همزاد و همپا با شکل گیری جامعه طبقاتی بوده است. چرا که در جوامع اولیه نه تنها زنان مورد ستم قرار نمی گرفتند، بلکه زن و مرد از همه لحاظ برابر بوده و در زندگی روزمره خود مورد هیچ نوع ستمی قرار نمی گرفتند. اما از آنجا که با تغییر و تحولات زندگی بشریت و تغییر مناسبات تولیدی و اقتصادی جامعه، که افزایش تولید در جامعه و تقسیم کار بر اساس مناسبات اقتصادی را به همراه داشته، زنان را در اسارت مرد قرار داده است. تشکیل خانواده از بدو جامعه طبقاتی بر اساس نیاز اقتصادی و تقسیم کاری که سیستم طبقاتی وضع کرده بود، شکل گرفت. مالکیت خصوصی که اساس و بنیاد سیستم طبقاتی است، قوانین مرد سالاری هم تابع همین سیستم طبقاتی، زنان را هم به بخشی از مایملک مرد تبدیل کرد. تقسیم کار اجتماعی و تبدیل جامعه به دو طبقه اصلی همراه با عدم حضور زنان در کار بيرون از خانه و عرصه توليد اجتماعي، آنان را مجبور به تبعیت از مرد خانواده و تن دادن و قبول فرودستی خود کرد، یعنی نبود استقلال اقتصادی و متکی بودن به مرد خانه او را ناچار به بردگی می کند، که چنین وضعی بر اساس یک نیاز کاملا اقتصادی و معیشتی می باشد، یعنی قوانین مردسالاری و زن ستیزی سیر پیشروی مناسبات تولیدی جامعه طبقاتی بوده است.
طبقه حاکم منافع و علایقش تابع تولید و بازتولید سلطه در عرصه های مختلف سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی است و تداوم سلطه خود را بر همین اساس بر جامعه تحمیل خواهد کرد. جامعه طبقاتی هم که آبستن اعتراض و تحولات اجتماعی است، طبقه حاکم هم برای ثبات وضع موجود نیاز به تولید و بازتولید سلطه خود دارد. دولت هم به مثابه دستگاه عریض و طویل، منسجم و سیستماتیک، منافع کل طبقه حاکم را در تولید و بازتولید سلطه خود و در هم شکستن مقاومت علیه سلطه می بیند. از این روست که دولت به مثابه دستگاه متمرکز طبقه حاکم برای حفظ و تداوم سلطه خویش و برای تثبیت ونهادینه کردن چنین قوانین و فرهنگ مردسالاری، با بازتولید کردن هر آنچه به ثبات وضع موجود کمک کند، تلاش کرده و از هر راهی برای ادامه حیات خود قوانین ضد انسانی و تبعیضات طبقاتی، جنسیت، نژادی و ... را گسترش و بر جامعه اعمال خواهد داد. اما طبقه حاکم نیاز به شیوه‌ای از سلطه دارند که درونی، نهان و قانونی باشد. یکی از علایم گستردگی ستم جنسی، نهادینه شدن در اعماق جامعه است که ریشه در تولید و باز تولید بی حقوقی و فرهنگ ضد انسانی دارد، که این هم یکی از اشکال اعمال قدرت طبقه حاکم بر اکثریت توده های ستم دیده جامعه است. زنان به مثابه نیمی از جامعه موجود، توسط طبقه حاکم جهت به کنترل در آوردن آن با اعمال فرهنگ و مناسبات زن ستیزی و تبعیضات جنسی و ... با تولید و بازتولید فرهنگ مردسالاری نیمی از جامعه توسط خود توده ها، آن را به کنترل خود در می آورد. یعنی با ترویح و بازتولید فرهنگ زن ستیزی، چنین فرهنگی در سطح وسیع اجتماعی درونی می شود و رسوخ تبعیض و خشونت در اعماق جامعه و مشروعیت دادن به این ستم و استثمار وضع شده توسط دستگاه های طبقه حاکم، توده را مسخ کرده و ستم و تبعیض را سیستماتیزه و طبیعی کرده است، یعنی به توده های اجتماعی می باورانند که تبعیض و فرودستی حق زنان است و فراتر رفتن زنان از این خط قرمزها خلاف قوانین وضع شده می باشد و در واقع به خطر افتادن مالکیت خصوصی نفی قانون می باشد، که در صورت انجام آن سرکوب و در هم شکسته خواهد شد. برقرار کردن چنین فرهنگ و قوانینی بدون دخالت مستقیم طبقه حاکم، نیمی از جامعه مورد ستم و استثمار قرار می گرند، آن هم عملا در جهت حفظ نظم موجود می باشد. در کل باید گفت فرهنگ و قوانین مردسالار و زن ستیز تابع همان مناسبات تولیدی در جامعه طبقاتی است.
مناسبات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی در اشکال مختلف آن، دستخوش تغییر و تحولات در مناسبات تولیدی و اقتصادی خواهد بود. مناسبات تولیدی در جامعه سرمایه داری عصر حاضر می رود تا مدام بر تمرکز تولید افزوده و توده های بیشتر از جامعه به صف کارگران و زحمتکشان جامعه اضافه می شود. از این رو فاصله فقر و ثروت یعنی شکاف طبقاتی بیشتر و بیشتر خواهد شد. زنان هم به مثابه آسیب پذیرترین قشر جامعه مورد بیشترین ستم و تبعیض و استمار مضاعفی قرار می گرند. توده های زنان که بیشتر آنان از طبقه کارگر و زحمتکش هستند بیشترین تبعیض و ستم را به دوش می کشند چرا که از یک سو بعلت وضعیت فلاکتبار اقتصادی، ضمن نگهداری کردن از فرزندان ناچار به کار در بازار سرمایه میشوند که نه تنها به خاطر زن بودنشان مزد کمتری از مردان دریافت میکنند، بلکه مورد ستم مضاعف طبقاتی و خشونت جنسی قرار میگرند. این سیستم طبقاتی حاکم شرایطی را پدید آورده که برخی از زنان ناچار به تن فروشی برای کسب معاش روزانه میشوند. از سوی دیگر اعمال و بازتولید فرهنگ مرد سالاری که خشونت، ستم و آپارتاید جنسی به شیوه های مختلف را به همراه دارد، زنان را دچار از خود بیگانگی وتن دادن به خود کشی یا خود سوزی می کند. همه اینها زندگی روزمره میلیون ها زن متعلق به طبقه زحمتکش جامعه است.
در جوامع استبداد زده حاکميت سرمايه در آميخته با قوانين مذهبی با بکار گرفتن کليه ارگانهای سرکوب و در خدمت گرفتن نهادهای آموزشی و مذهبی و رسانه های اجير و با اتکا به فرهنگ ارتجاعی و عقب مانده مردسالارانه، موقعيت فرودست زنان و تحقير هر لحظه آنان را دوچندان در جامعه نهادينه کرده است که يکی از برجسته ترين نمادهای بی حقوقی و موقعيت بردگی آور زنان تبديل شده است. جوامع غربی هم جدا از تبلیغات بورژوازی جهانی زنان به اشکال گوناگون در اسارت سیستم سرمایه جهت سود اندوزی بکار گرفته می شوند. خرید و فروش، بردگی و به کالا گرفتن زنان و ... واقعیت تلخ شرایط زنان کشورهای پیشرفته صنعتی می باشد. همه این تبعیضات طبقاتی و جنسی و اعمال زن ستیزی بر زنان اساسا تابع همان مناسبات نابرابر جامعه طبقاتی است.
مبارزه طبقاتی و رهایی زنان
اکنون که به این واقعیت عینی دست یافتیم که ریشه همه نابرابریها و ستم و آپارتاید جنسی بر زنان در نظام طبقاتی نهفته است، پس موٍٍُُثرترین راه رهایی وضع موجود حاکم بر زنان در به چالش کشیدن مالکیت خصوصی و نظام طبقاتی است. برای سرنگونی و به زیر کشیدن جامعه سرمایه داری هم بایستی عرصه‌ی مبارزه طبقاتی را گسترش داد. چرا که با پیشروی مبارزه طبقاتی و رادیکال و در آخر با تغییر بنیادی در سیستم سرمایه داری وگذار به جامعه سوسیالیستی ریشه‌ی همه تبعیضات و نابرابریها خشکانده خواهد شد.
وقتی اکثریت زنان متعلق به طبقه کارگر و زحمتکش هستند و هم دوش با مردان هم طبقه ای خود مورد استثمار طبقاتی قرار میگرند و حتی ستم مضاعفی هم به خاطر زن بودنشان (ستم جنسی) در همه عرصه های حیات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی به آنها تحمیل می شود. پس رهایی از چنین وضعی در گرو فراروی از محدوده ستم جنسی و تبدیل کردن آن به بخشی جدایی ناپذیر مبارزه طبقاتی و سوسیالیستی است. از این جهت است که زنان کارگر و زحمتکش با پیگیری مبارزه طبقاتی و تشکل و سازماندهی است که قادر خواهند بود مبارزه مؤثري عليه فرهنگ مرد سالارانه و قوانين زن ستيز ارتجاع مذهبي را پيش ببرند.
رهایی زنان از منظر طبقاتی و مارکسیستی از کانال مبارزه طبقاتی و لغو کلیه قوانین سرمایه داری میگذرد از این جهت لازم است که با کمی تامل بر شیوه و کارکرد مبارزات زنان در عرصه های مختلف را برسی کنیم.
- همانطور که بیان کردیم مبارزات زنان برای رهایی از ستم مضاعف طبقاتی و جنسی یک وجه دیگر مبارزه طبقاتی است. یعنی موتور حرکت و تغییر جامعه مبارزه طبقاتی علیه طبقه حاکم است. طبقه کارگر که زنان کارگر را نیز شامل می شود رکن اصلی پیشبرد مبارزه طبقاتی هستند. یعنی مبارزه برای هر تغییر و تحول اجتماعی در گرو مبارزه طبقاتی است، تحقق حقوق و خواست هر کدام از اقشار جامعه در گرو پیش روی مبارزه طبقاتی است. یعنی پیشروی هر گام طبقه کارگر اساسا منجر به باز شدن فضای سیاسی و دمکراتیک و تحمیل مطالبات توده های جامعه بر طبقه حاکم خواهد شد. از این روست که اتحاد استراتژیک جنبش رهایی زن با جنبش طبقاتی طبقه کارگر اساس رهایی زنان از تمام اشکال و ابعاد ستم مضاعف سلطه سرمایه داری بر زنان است.
- پیشروی و کسب هر درجه از خواست و مطالبات زنان در گرو تشکل یابی و سازماندهی و آگاهی به حقوق انسانی و برابری طلبانه زنان است. یعنی مقابله با سلطه طبقه حاکم و تحمیل خواست ومطالبات زنان در گرو به میدان آمدن میلیونی زنان کارگر و زحمتکش است. با اتکا به یک جنبش توده ای و عمیق اجتماعی است که می توان به پیکار با هر گونه ستم و بی حقوقی طبقه حاکم علیه زنان به پا خواست. فعالین سوسیالیست با پیش کشیدن خواست و مطالبات زنان کارکن است که می توانند نیروی عظیم زنان کارگر را به میدان مبارزه آورند .پیشروی هر گام زنان کارگر و زحمتکش در گرو تشکل یابی و سازماندهی توده ای آنان است.
بورژوازی برای به بیراهه بردن مبارزات زنان و تهی کردن آنان از ظرفیت های انقلابی با نفوذ در مبارزات زنان از هر کوششی کوتاهی نخواهد کرد. گرایشات بورژوایی ( لیبرالی و رفرمیستی، اسلامی و ...) تمام سعی خود را معطوف به کنترل مبارزات زنان کرده است. یعنی مبارزات انقلابی جنبش رهایی زنان را محدود به مبارزه جنسی علیه جنس دیگر (زن علیه مرد) کرده هستند. به شکلی دیگر می توان گفت زن کارگر در تقابل با کارگر مرد قرار داده است که این عمیقا در تقابل با منافع عینی زنان کارگر و زحمتکش و کل مبارزه طبقاتی قرار دارد. گرایشات بورژوازی تاریخا اثبات کرده اند که جز کنترل و عقیم کردن مبارزات زنان و ماندگار کردن ستمی مضاعف به قدمت نظام طبقاتی حاکم، کاری از پیش نبرده اند. طبعا تشکل یابی، پیشروی و رسیدن به مطالبات زنان را تنها گرایش سوسیالستی قادر به انجام آن خواهد بود. از آنجا که مبارزات سوسیالیستی افق رهایی بخش مبارزات طبقاتی و اجتماعی توده های کارگر و زحمتکش علیه بی حقوقی و نابرابریهای سیستم سرمایه داریست، بایستی مبارزین وفعالین سوسیالیست در جنبش رهایی زنان با تبلیغ وترویج ایده های سوسیالیستی ومتقاعد کردن توده های بیشتر زنان کارگر و زحمتکش به سوسیالیسم، زمینه های عینی یک جنبش عمیق و اجتماعی سوسیالیستی را شکل دهند. اگر بر این امر مهم واقف هستیم که تنها وجود یک جنبش ملییونی وسازمانیافته سوسیالیستی و طبقاتی توان مقابله با نظام سرمایه داری را خواهد داشت، بنابراین باید تلاش کرد تا افق سوسیالیستی را در ابعاد اجتماعی بگسترانیم.
اسفند 1387
مارس 2009
برگرفته از جهان امروز شمار 222

سوسیالیسم یا بربریت در حاشیه فجایع تراژدیک مردم غزه

سوسیالیسم یا بربریت در حاشیه فجایع تراژدیک مردم غزه

حامد سعیدی

بیش از 20 روز از حملات گسترده دولت اسرائیل به نوار غزه میگذرد. تاکنون در پی این حملات بیش از 6 هزار نفر کشته و مجروح شده اند. از یک طرف حملات هوایی و زمینی ارتش اسرائیل با موشکهای مدرن و تانکهای زره ای و ادامه محاصره اقتصادی مردم فلسطین، از طرف دیگر پرتاب موشک از سوی نیروهای حماس به خاک اسرائیل، بیش از پیش سیاستهای جنگ افروزانه و بربریت دولتهای سرمایه داری و ارتجاع مذهبی را به نمایش میگذارد.
حملات پی در پی و ادامه محاصره و بستن مرزهای فلسطین و عوارض آن منجر به قتل، آوارگی، بی خانمان شدن، کمبود مواد غذایی و سوختی، کمبود وسایل بهداشتی و دارو در بیمارستانها و .... شده است. کودکان ، زنان و مردمان بی دفاع و غیر مسلح قربانیان اصلی این فجایع غیر انسانی هستند و مدام بر قربانیان این واقعه تراژدیک افزوده میشود. دولت اسرائیل بنا به موقعیت کنونی خود در منطقه و برای پیشبرد اهداف شوم خود، دست به کشتار وحشیانه مردم بی دفاع فلسطین زده است. فجایع ببار آمده توسط دولت اسرائیل در موقعیتی است که اولا: این دولت در آستانه انتخابات و برای جبران و توجیه شکستی که سال پیش در پی جنگ یک ماهه با حزب الله به دنبال داشت، اتوریته نظامیش زیر سوال رفته و زیر آماج حملات گسترده ای مابین ناسیونالیسم یهودی قرار گرفته بود. دوما: دولت اسرائیل با کشتار وحشیانه مردم غزه، تلاش می‌کند که آنها را وادار به عقب نشینی از خواست و مطالبات حق طلبانه و انسانی چند دهه خود کرده و مثل همیشه مبارزات و اعتراضات آنها را سرکوب کند که پرتاب راکتهای گروه حماس و تند روی آن را توجیه گر پیشبرد اهداف سیاسی و نظامیش می‌داند.
وجود نیروهای ارتجاعی حماس که بهانه ای است برای اعمال سیاستهای وقیحانه دولت اسرائیل علیه مردم فلسطین، بیانگر این است که از یک سو وجود جریانات ارتجاعی و اسلامی که ریشه در عملکرد سیاسی و اقتصادی نظام سرمایداری جهانی و فساد اداری و سیاسی حاکمان فلسطین، از طرف دیگر فقدان یک آلترنایو چپ و سوسیالیستی نیرومند در سازماندهی اعتراضات مردم حق طلب، عملا زمینه واقعی عروج و رشد نیروهای ارتجاعی را فراهم آورده است.
اینک جلو چشم همه و مدعیان آزادی و دمکراسی ، مردم رنج دیده فلسطین به شیوه وحشیانه و غیر انسانی سلاخی و کشته میشوند و دولت آمریکا هم با صدور رای ممتنع خود بر ادامه یا پایان این جنگ خانمان سوز، عملا به دفاع از رژیم اسرائیل برخواسته و بیش از هر زمانی رسوایی خود را به جهانیان اثبات کرد. سالیان مدیدیست که بحران فلسطین تمام شدنی نیست و مدام به بهانه های واهی زیر حملات شدید ارتش اسرائیل با کمک امپریالیسم جهانی، کودکان و زنان را کشته، آواره و در فقر و گرسنگی نگه میدارند. پایان دادن به اعمال بربرمنشانه نظام سرمایه داری، فقط با به میدان آمدن و پیشروی طبقه کارگر و جنبشهای رادیکال اعتراضی و اجتماعی به رهبری مبارزین سوسیالیست امکان پذیر خواهد بود.

زمنیه های واقعا موجود پیشروی جنبش سوسیالیستی
از یک سو در پی حملات دولت اسرائیل و فجایع به بار آورده منجر به اعتراضات گسترده ای در اقصی نقاط جهان گشته و صدها هزار نفر از اتحادیه های کارگری ، احزاب و سازمانها وانسانهای آزادیخواه و رادیکال و سوسیالیست در اعتراض به این اعمال وحشیانه و غیر انسانی پا به میدان نهاده اند و حضور اعتراض آمیز خود را نسبت به این فجایع نشان داده اند. و خواستار توقف سریع و بدون قید شرط جنگ و پایان دادن به محاصره و تحریم مردم بی دفاع فلسطین شده اند و شدیدا این کشتار وحشیانه را محکوم کرده اند. اقدام متحدانه کارگران عرب و یهودی در اعتراض به این شرایطی که مردم فلسطین در آن قرار گرفته اند، نشان از بالا بودن سطح اگاهی و درمیدان بودن حرکت اعتراضی در اسرائیل نسبت به اعمال بربر منشانه دولتهای سرکوبگر سرمایه داری میباشد.
از سوی دیگر: بعد از فروپاشی بلوک شوروی و پایان جنگ سرد از سوی دولتهای سرمایه داری جهان بانگ " نظم نوین جهان"ی و " پایان تاریخ " سرداده شد، اما دیری نپاید که عملکرد نظم نوین جهانی خود را در لشکرکشی و جنگ و خونیری در عراق و افغانستان و فلسطین، یورش وسیع به سطح معیشت طبقه کارگر و مردم زحمتشکش جهان و عروج ارتجاع مذهبی، قومی، فاشیستی، نمایان گشت و بیش از هر زمانی ادعای دمکراسی خواهی سرمایه داری جهانی رنگ باخته تر شد.
فقر و گرسنگی، بیماری، نبود مسکن و عدم دسترسی به ابتدایی ترین نیازهای انسانی اکثریت توده های مردم جهان که ناشی از استثمار و به غارت بردن ثروت جامعه از سوی طبقه حاکم بر جامعه است و متعاقب آن سالانه میلیونها کودک و زن و مرد از گرسنگی و ... از پایی در میایند و قربانی نظام بربری سرمایه داری خواهند شد. بحران سرمایه داری جهانی که خصلت گسست ناپذیر سیستم سرمایه داریست و اخیرا تمام وجود نظم سرمایه را تنیده و کم کم تمامی سیستم جهانی را در بر میگرد. تاثیرات مخرب این بحران عملا بر سر طبقه کارگر و مردم زحمتکش جهان فرو میریزد. سرمایه داری جهانی برای مقابله با آن به شیوه وسیعتری به طبقه کارگر حمله خواهد کرد. اولین گام این یورش بیکارسازی میلیونی در سطح جهانی بیشترین ضربات به سطح معیشت طبقه کارگر را به دنبال خواهد داشت، یورش به دستمزد روزانه طبقه کارگر، گرسنگی و فلاکت به سرعت رو به فزونی میرود و جان مردمان بیشتری را میگیرد، سطح رفاهیات اکثریت توده های فقیر جامعه را تا پایین ترین سطح خود تنزل میدهند. در کل باید گفت شکاف طبقاتی بیش از پیش افزایش خواهد یافت. در کنارش برای کسب بیشرین سود و مقابله با فروپاشی و کمترین ضرر، سرمایه داری تمام تلاش خود را به کار میگیرد که کل ثروت و منابع طبیعی را تحت هژمونی خود قرار دهد و از هر راهی جهت کسب آن کوتاهی نخواهند کرد. جنگ ، کشتار و به خون کشیدن مردمان بی دفاع، زنان و کودکان، گرسنه نگه داشتن آنان و در ادامه به برده گرفتن طبقه کارگر ومردم زحمتکش از هدف واقعی بورژوازی جهانی میباشد.
در این بحبوحه و هجوم تمام عیار سرمایه به طبقه کارگر و مردم زحمتکش، تنها راه مقابله نیروی واقعا موجودی که بیشترین تاثیراتش را به دوش خواهد کشید طبقه کارگر خواهد بود. طبقه کارگر همانطور که در رسانه های خبری به چشم میخورد در اثر عملکرد سیاستهای سرمایه داری دست به اعتراض و اعتصابات پی در پی میزنند. سرمایه در صدد است طبقه کارگر را به شیوه مدرن استثمار و برده وار به کار گیرد. درکل باید گفت مبارزات چند قرن اخیر طبقه کارگر و دستاوردهای کسب شده را، بورژوازی جهانی در صدد است از آنان بگیرد . طبقه کارگر هم بی تفاوت نخواهد نشست و از هر امکانی جهت مقابله با آن به پا میخیزد. اعتصاب و اعتراض و کنترل کارخانه ها از سوی طبقه کارگر در اقصی نقاط جهان در سطح نسبتا خوبی در میدان مبارزه بوده است. اما اینکه سرمایه داری این ظرفیت را در خود میبیند که به هر شیوه ای که بخواهد دست به کشتارکودکان، زنان و مردم بی دفاع جهان بزند، طبقه کارگر را گرسنه و در فقر نگه دارد، به رشد نیروهای بنیادگرایی مذهبی و قومی کمک کند، تنها درغیاب یک جنبش نیرومند سوسیالیستی این امکان را به دست خواهد آورد.
برای مقابله وسیع و مبارزه برای احقاق حقوق انسانی مردم زنج دیده جهان تنها با نیروی متشکل و نیرومند طبقه کارگر و جنبشهای رادیکال و سوسیالیستی امکان پذیر خواهد بود. سیستمی که جنگ افزارهای مدرن را به کار میگیرد که مردم را سلاخی و به خون بکشد، تنها از طبقه کارگر و مبارزات رادیکال و اعتراضی توده ای جهانی بر خواهد آمد که با اعتصاب، اعتراض و به میدان آمدن سازمانیافته خود در تقابل با جنگ قرار بگیرد. تنها از جنبشی متشکل از کارگران و اقشار گوناگون رادیکال جهان بر می آید که برای کسب نیازهای انسانی و رفاهی خود و جامعه، به مقابله با سرمایداری به پا خیزد. اگر چه جنبشهای اجتماعی و کارگری تا حدودی در میدان مبارزه بوده و در تلاش برای پیشروی هر چه بیشتر خود مبارزه کرده، اما بدون سازماندهی و متشکل کردن اعتراضات و اعتصابات در سطح جهان و پیوند عمیق مابین جنبشهای اعتراضی و اجتماعی امکان اینکه به این بربریت سرمایداری پایان دهد، اگر نگوییم غیر ممکن باید گفت مشکل خواهد بود. سازماندهی و گسترش هر چه بیشتر مبارزات اجتماعی و طبقاتی را مبارزین رادیکال و سوسیالیست باید به دوش بکشند. اکنون که لیبرالیسم جهانی بعد از بحران اخیر سرمایداری و رسوایی و پوچ بودن ادعاهایشان ، بیش از هر زمانی رنگ باخته است و این سوسیالیسم است که از نظر سیاسی دارای چنین ظرفیتیست که بتواند سوسیالیسم را هم از نظر سیاسی و هم از نظر اجتماعی به معنای واقعی به یک جنبش نیرومند تبدیل کند.
برای پایان دادن به کشتار مردم بی دفاع، زنان و کودکان فلسطین، پایان دادن به فقر و گرسنگی، جنگ و خونریزی، افشای سیاستهای شوم و بربرمنشانه دولتهای سرکوبگر سرمایه داری همچون اسرائیل و ... را باید فعالین سوسیالیست عملا و در سطح وسیعی به میدان بیایند و از هر امکانی جهت اتحاد و سازماندهی طبقه کارگر و جنبشهای اعتراضی و اجتماعی برای مقابله با کشتار و بربریت سرمایداری گام بردارند. پیوند عمیق و ناگسستنی فعالین سوسیالیست با جنبشهای اجتماعی، در رهبری کردن خواست و مطالبات رادیکال و حق طلبانه توده های مردم امکان پذیر خواهد بود. اعتراض گسترده در سطح جهانی در مقابله با جنگ، خونیریزی مردم غزه وحشیگیری سرمایه داری یا در یک کلام" جنبش جهانی ضد جنگ " و پیوند آن با جنبش کارگری و سوق دادن و پیوند آن به یک جبنش همه جانبه ضد کاپیتالیستی اکنون زمنیه های عینی را در خود فراهم آورده است. و تشدید هر چه بیشتر مبارزه و اعتراضات اجتماعی و طبقاتی در سطح وسیعی امکان مقابله با سرمایه داری را خواهد داشت و تنها با پیشبرد و به پیروزی رساندن این حرکتها و اعتراضات اجتماعیست که میتوان در یک پروسه مبارزاتی به عمر نظام سرمایه داری پایان داد.
در آخر باید گفت تنها در غیاب یک جبنش نیرومند کارگری و سوسیالیستی است که بربریت سرمایه داری و ارتجاع مذهبی، قومی و فاشیستی دست بالا را پیدا خواهند کرد، پس برا ی مقابله با جنگ و کشتار مردم بی دفاع جهان و بربریت سرمایه داری و ارتجاع مذهبی در هرچه نیرومند تر کردن جنبش رادیکال و سوسالیستی بکوشیم.


17 Jan 2009
28دی ١٣٨٧

دو استراتژی و دو رویکرد متفاوت در جنبش


دو استراتژی و دو رویکرد متفاوت در جنبش

حامد سعیدی

جنبش دانشجویی از بدو فعالیت خود در ایران به عنوان اصلی ترین جنبشهای پیشتاز اجتماعی عمل کرده و تا به حال در روند رو به پیش مبارزات اجتماعی و سیاسی نقش ارزنده را ایفا کرده است. جهت گیری اتحاد با جنبش کارگری، اتحاد با جنبش زنان و دیگر جنبشهای دمکراتیک و انقلابی و برافراشتن پرچم دفاع از مطالبات این جنبش ها در این دوره قطب نمای حرکت و مبارزه جنبش دانشجویی و بویژه فعالین چپ و سوسیالیست این جنبش بوده است.
جنبش دانشجویی یکی از جنبشهای پایدار اجتماعی است که در دوره یکی، دو سال اخیر بحث و مجادلات زیادی حول استراتژی سیاسی این جنبش، مبارزه و راهکارهای گوناگون پیشاروی آن و ضرورت پیوند آن با سایر جنبشهای اجتماعی در جریان بوده است. اکنون با توجه به ضربات سال گذشته، تداوم سیاست سرکوبگرانه رژیم در مقابله با این جنبش، دستگیری و بگیرو ببندهای هر روزه فعالین دانشجویی، و عقب نشینی هایی که به این جنبش تحمیل شده است، بایستی با شناخت بیشتری از موقعیت کنونی، ظرفیت و پتانسیل واقعی آن را بشناسیم تا با گامهای سنجیده، این جنبش را از موقعیت کنونی عبور دهیم و پیشروی آتی آن را تضمین کنیم. بعد از یک دوره رکود، مبارزات دانشجویی در طی چند سال اخیر که چپ دانشجویی نقش بارزی در رهبری آن ایفا کرد منجر به کسب دستاوردهای دمکراتیک و مهمی در جنبش دانشجویی شد و آن را در موقعیت بمراتب مناسب تری قرار داد. این روند رو به پیش بعد از ضربات سال گذشته با وقفه روبرو شده است. به دنبال آن بحثهای مختلفی حول موانع و پیش شرط های پیشروی جنبش دانشجویی انجام گرفته و هنوز هم در جریان است.
دربطن مبارزات دانشجویی و مباحث درون آن بحثهایی هم حول سبک کار، شیوه سازماندهی و تشکل یابی در دانشگاه انجام گرفته که خود را در دورویکرد و سبک کار متفاوت نشان داده است. اخیرا هم مقاله از رفیق حامد محمدی (
"کسب هژمونی در دانشکده ها" و گردش به راست دانشجویان سوسیالیست ) در نقد بیانیه دانشجویان سوسیالیست (در مورد وضعیت کنونی جنبش دانشجویی و مباحثات اخیرچپ دانشجویی ) منتشر شده است . بحث من نه فقط در نقد مقاله رفیق محمدی، بلکه اساسا در شکافتن دو رویکرد متفاوت در سازماندهی جنبش دانشجویی است که رفیق محمدی خود به مثابه یکی از نمایندگان رویکرد نخبه گرایانه (که در ادامه بیشتر به آن میپردازم) در جنبش دانشجویی هستند. این دو رویکرد یکی درتاکید بر اتحاد با جنبش کارگری و دفاع از مطالبات این جنبش و دیگر جنبش های دمکراتیک اجتماعی بر اتخاذ استراتژی سوسیالیستی در درون جنبش دانشجویی پای می فشارد و با این جهت گیری و حضور فعال در مبارزات دانشجویان حول خواست و مطالبات صنفی و دمکراتیک می خواهد زمینه های ایجاد تشکل توده ای دانشجویان را فراهم آورد و در این روند توده هر چه بیشتری از دانشجویان را به حقانیت راهکارهای استراتژی سوسیالیستی متقاعد کند . رویکرد دوم تحت نام رادیکالیسم ، با رفرمیسم تلقی کردن مبارزات روزمره دانشجویان حول خواست و مطالبات صنفی و دمکراتیک، عملا در مقابل جنبش حی و حاضر شانه بالا می اندازد و خود را بی وظیفه می کند.
رفیق محمدی در نقد بیانیه آورده است " بیانیه قصد داشته است که سبک کاری نوین را ارائه دهد که خلاصه آن عبارت است از رهبری مطالبات صنفی دانشجویان از سوی نهادهای غیردولتی. اما این رفقای عزیز این نکته را نیز فراموش کرده اند که مطالبات صنفی را هرآلترناتیوی می تواند رهبری کند و حتی به دستاوردهای دلخواه کلیه دانشجویان برسد ، از یک تحکیمی گرفته تا یک لیبرال." در ادامه و در نقد اینکه کسب هژمونی در دانشگاه توسط فعالین سوسیالیست یک حربه راست روانه میباشد آورده است که " ... بر سر کسب هژمونی. بر سر اینکه با پیگیری مطالبات صنفی دانشجویان به یک جایگاه توده ای در دانشگاه تبدیل شود و غافل از اینکه این پتانسیل را یک جریان لیبرال دانشجویی هم دارد. بیانیه با غرق کردن جنبش دانشجویی در یک منجلاب صنفی صرف و با انفصال حلقه ارتباطی با جنبش کارگری نه بعنوان یک ایده آلیست ذهنی بلکه بعنوان یک مبارزه عینی و واقعی اسیر تئوری کسب هژمونی می شود،"
چکیده بحث ایشان این است که گویا دانشجویان سوسیالیست در صددند مبارزات سیاسی را کنار زده و عملا به صنفی گری روی آورده اند و گویا این ایشان هستند که مقوله اتحاد استراتژیک با طبقه کارگر را مطرح و یاد آوری کرده اند. قبل از هر چیز بایستی بر ضرورت پیگیری مطالبات صنفی و دمکراتیک در جنبش دانشجویی به مثابه گام اول پیشروی پرداخته شود.
عدم تشکل در سطح وسیع و توده ای، یکی از نقاط ضعف واقعی جنبشهای رادیکال اجتماعیست که اکنون فعالین سوسیالیست مدام با آن دست و پنجه نرم میکنند تا بتوانند تلاش برای تشکل یابی و سازمانیابی، جنبشهای اجتماعی را تقویت کنند. طبعا پیشروی هر جنبشی در گرو تشکل یابی و هر چه توده ای تر کردن آن با در پبش گرفتن سبک کار واقعگرایانه و عینی با افق سوسیالیستی میباشد.
برای ما امری روشن است که بستر شکل گیری و رشد جنبش دانشجویی را بر خلاف جنبشهای اجتماعی دیگر نمی توان به مولفه مادی نیرومندی در جامعه ارجاع داد تا نفع مشترکی که بر این اساس برای " دانشجو" شکل می گیرد را بتوان مبنای ابژکتیو وحدت این جنبش محسوب داشت . بنابراین موقعیت کنونی جنبش دانشجویی در در گرو فرارفتن این جنبش از مطالبات صنفی و ایفای نقشی با خصلت سیاسی بر مبنای مطالبات عمومی در ابعاد جامعه بوده است. بنا بر این ویژگی پایه ای ، جهت گیری سیاسی و محتوای مطالبات جنبش دانشجویی را نمی توان با استنتاج از منافع عینی قشر دانشجو تحصیل نمود.
در کشور اختناق زده ای مانند ایران دانشگاه و جنبش دانشجویی به مرکز اعتراض و محیط سیاسی- فکری پیشتاز در جامعه مبدل می شود. دلایل این پیشتازی را باید در مولفه هایی مانند امکان بروز ساده تر و کم هزینه تر اعتراض در دانشگاه ، نشاط سیاسی و فعالیت بیشتر دانشجویان بمثابه قشری هنوز تثبیت نایافته در نظم اجتماعی ، بالا بودن هزینه سرکوب اعتراضات دانشجویی برای حکومت و ... جستجو کرد. اعتراض و فعالیت سیاسی در دانشگاه مستقیما به جامعه کانالیزه می شود و تاثیر و بسامدی بسیار فراتر از ابعاد دانشگاه می یابد. با اینحال تاریخا و همواره مبارزه صنفی در دانشگاه و جود داشته است و چه بسا در بسیاری از موارد این گرد آمدن حول خواستهای صنفی بوده که دانشگاه را به حرکت در آورده است، اما روشن است در جامعه اختناق زده ای مانند ایران که هر مبارزه صنفی به دخالت نیروهای سرکوبگر رژیم می انجامد این مبارزات بسرعت سیاسی می شوند.
در دانشگاههای ایران ما در دوره سلطه بی منازع سازمان تحکیم وحدت که تلاش می کرد مبارزات صنفی دانشجویان را در همین محدوده و در چهار چوب قوانین جمهوری اسلامی محصور دارد، اما این مبارزات بسرعت سیاسی شدند.
بنابراین شرکت و حتی برانگیختن مبارزات صنفی ایرادی ندارد، در این مبارزات واقعی که از نیازهای واقعی سرچشمه می گیرد باید شرکت کرد، مبارزه را برانگیخت، اما نباید خود را به همین مبارزه صنفی محدود کرد، این وظیفه فعالین سوسیالیست است که در این مبارزات فعالانه شرکت کنند و در جریان این مبارزه توجه دانشجویان را به مسائل اساسی تر جامعه، به تقابل طبقات اجتماعی، و گرایشات مختلف اجتماعی و غیره جلب کنند.

شرایط تحمیل شده بر دانشگاهها از سوی رژیم حاکم بر ایران ( پادگانی کردن دانشگاه، دستگیری و سرکوب فعالین دانشجویی، نبود آزادی بیان، تفکیک جنسیتی، عدم تشکل مستقل دانشجویی، نبود رفاهیات لازم در دانشگاه و ...) دانشجویان را به مبارزه می کشاند، در این مبارزات باید فعالانه شرکت کرد، تا آن را گامی به جلو ببریم.
قطعا برای برداشتن هر گامی جهت به پیروزی رساندن هر حرکت اجتماعی و پیشروی هر جنبشی نیازمند " تشکل " یابی و توده گیر کردن مبارزات اجتماعیست و فقط گام اول این پیشروی را زمانی میتوان تضمین کرد که به نیروی واقعی و سازمانیافته متکی بود. واقعیت این است که تا زمانی که توده وسیعی از دانشجویان با هم متحد و متشکل نشوند " تشکل " به معنای واقعی آن شکل نخواهد گرفت. در دانشگاه هم آن زمینه عینی را که میتوان توده وسیعی از دانشجویان را حول مطالبات دمکراتیک متشکل کرد، وجود دارد. و با به راه انداختن اعتراضات و اعتصابات توده ای جهت مبارزه برای کسب مطالبات دانشجویان با شرکت وسیع دانشجویان امکان پیروزی را هر چه بیشتر تقویت میکند. ضرورت پیگیری خواستهای صنفی دانشجویی از اینجا ناشی میشود، که در هر گامی که دانشجویان حول این خواستها متشکل و سازمان یابند امکان سرکوب و ضربه پذیری آن به حداقل خود میرسد. تشکل مستقل و توده ای در دانشگاه ظرفیست برای پیگیری ابتدایی ترین خواست صنفی ودمکراتیک دانشجویان، و متشکل شدن توده دانشجو این امکان را به وجود می آورد که توده وسیعتری از دانشجویان متحدانه جهت مبارزه برای کسب خواستهایشان فعالیت نمایند، که پیروزی این حرکت امکانپذیر تر خواهد بود و این مهم مبارزات دانشجویان را چند گام فراتر جهت مبارزه برای خواست های سیاسی و اتحاد با سایر جنبشهای اجتماعی را ارتقاء می دهد.
اما کدام جریان توان تشکل یابی و سازمان دادن دانشجویان حول مطالبات دمکراتیک را دارد؟ هر چند، هستند آنهایی که پیگیری مسائل صنفی را "رفرمیسم" و "راست روی" تلقی میکنند و مدعی این هستند که پیگیری خواست های صنفی ودمکراتیک دانشجویان را جریانات راست و لیبرالی هم توان رهبری کردن و سازمان دادن آن را دارند !!! (همانطور که رفیق محمدی بیان میکند). اما! جریانات راست(با تمام گرایشات آن) پیگیری خواست صنفی و سیاست زداییشان ناشی از عدم پیگیری خواست و مطالبات دانشجویان است و مطالبات دانشجویان را در جهت مقاصد سیاسی خود بکار میگیرند (نقش لیبرالها در اعتراض دانشجویان دانشگاه زنجان در خرداد 87 و ساخت و ساز با مسئولین دانشگاه و عدم رسیدن دانشجویان به خواست هایشان دال بر این واقعیت است). اما در تقابل با جریانات راست، دانشجویان چپ و سوسیالیست بایستی به طور وسیعی جهت کسب هژمونی و رهبری کردن مبارزات خودجوش و اعتراضات و اعتصابات توده ای دانشجویی جهت سازماندهی آن گام بردارند. و پیگیری خواستهای دمکراتیک و صنفی دانشجویان را تا پیروزی و رسیدن به آن پیگیری نمایند. پیوند ناگسستنی و عمیق فعالین سوسیالیست جنبش دانشجویی با توده وسیع دانشجویان زمینه عینی توده گیر شدن استراتژی سوسیالیستی در این جنبش خواهد بود." کسب هژمونی نیز نه از طریق رقابت بر سر هدایت و کنترل دالهای شناور در عرصه گفتمانی که از طرقی نظیر تعریف و تثبیت مطالبات اصلی توده دانشجویان به روایت سوسیالیستها ، تثبیت اصول کار متشکل و در عین حال غیر بوروکراتیک و متکی به آگاهی و مشارکت توده دانشجویان ( مساله " تشکل( " ، تربیت رهبران مسلح و متکی به استراتژی سوسیالیستی و ... ممکن است." (1)
گسترده تر کردن هر چه بیشتر جنبشهای اجتماعی بدون ترس از اغتشاش مواضع سوسیالیستی خود، تنها راه مبارزه عمیق و توده ای جهت پیشروی و پیوند جنبشهای اجتماعی حول خواست و مطالبات عمومی در سطح اجتماعی میباشد. تشکل یابی جنبشهای اجتماعی گامی در جهت کسب آگاهی و فراروی از شرایط موجود، که در آن فعالین سوسیالیست به تبلیغ و ترویج سوسیالیسم میپردازند و سوسیالیسم را به معنای واقعی به یک جنبش عینی و اجتماعی تبدیل خواهند کرد و سوسیالیسم عملا در بطن مبارزات توده ای و سازمانیافته اجتماعی شکل خواهد گرفت. نه نخبه گرایی که فقط متکی به تئوریهای ذهنیگرایانه که گویا بدون و جود یک جنبش توده ای امکان تحقق و پیروزی مبارزات اجتماعی تا رسیدن به یک انقلاب سوسیالیستی امکان پذیر است. چنین تئوری دال بر غیر واقعی بود آن است.
رفرمیست خواندن پیگیری مطالبات رفاهی و دمکراتیک جنبش دانشجویی و دو دستی تقدیم کردن آن به لیبرالیسم "چپ روی کودکانه " و در افتادن به نخبه گرایی و ذهنی گرایی چیزی دیگری بیش نیست. آنهایی که مدعی رادیکالیسم اجتماعی هستند وعملا خواستهای عینی و واقعی جنبشهای اجتماعی را تقدیم لیبرالیسم و جریانات راست میکنند ( گویا "مطالبات صنفی را هرآلترناتیوی می تواند رهبری کند و حتی به دستاوردهای دلخواه کلیه دانشجویان برسد ، از یک تحکیمی گرفته تا یک لیبرال.") که این سیاست و رویکرد جز به بیراهه بردن مبارزات واقعی جنبشهای رادیکال اجتماعی چیز دیگری نمیتواند باشد. و گرایشی که رفیق محمدی مبلغ آن هستند نه تنها در جنبش دانشجویی، بلکه در جنبش کارگری از سوی گرایش لغو کار مزدی به رهبری محسن حکیمی هم تبلیغ میشد که از طرف رفقای زیادی از فعالین سوسیالیست جنبش کارگری نقد وبه حاشیه رانده شد. سیاست ذهنی گرایانه حاکم بر بخشی از چپ ایران یکی از موانع سر راه تشکل یابی در جنبشهای اجتماعی بوده است. رفیق محمدی باید بیاد داشته باشد که یکی از عوامل ضربه پذیری چپ دانشجویی در آذر ماه 86 عدم توده ای بودن و تشکل یابی به معنای واقعی آن بود.
گام اول را که با پیگیری خواست و مطالبات دانشجویی از طریق " تشکل " یابی و با به راه انداختن اعتراض و اعتصابات توده ای دانشجویی زمینه عینی برای تبدیل کردن جبنش دانشجویی به یک جبنش عمیق اجتماعی میباشد، توضیح دادیم. و این مهم زمینه عملی برای پیوند با سایر جنبشهای اجتماعی را امکان پذیر خواهد کرد. ( بگذارید یک مثال بزنیم: تشکل و سازمانیابی جنبش دانشجویی این امکان فراهم می آورد که هر آینه رژیم قصد سرکوب دیگر جنبشهای اجتماعی را داشته باشد میتوان با به راه انداختن و سازماندهی اعتراضات دانشجویی در تقابل با رژیم و اعلام حمایت از سایر جنبشهای اجتماعی که تحت سرکوب رژیم هستند توازن قوا را به نفع خود تغییر و رژیم را ناچار به عقب نشینی کرد، در مورد سایر جنبشهای اجتماعی هم بر همین واقعیت استوار است) این گامیست جهت پیوند عمیق مابین جنبش های رادیکال اجتماعی.
اما! تداوم و پیشروی برای کسب دستاوردهای دمکراتیک دردانشگاه و مقابله با اختناق و سرکوب رژیم، در درجه اول در گرو بسیج بدنه جنبش دانشجویی حول خواستهای دمکراتیک است. اتکا به بدنه جنبش دانشجویی و تلاش برای هر چه توده ای تر کردن این جنبش، بخشی از یک استراتژی سوسیالیستی است. اما در سطح جامعه تنها با اتکا به نیروی واقعی و عینی طبقه کارگر، و حضور سازمانیافته و متشکل آن در صحنه سیاسی و در اتحاد با دیگر جنبش های رادیکال اجتماعی است که می توان رژیم هار جمهوری اسلامی را به عقب راند. اگرچه در مقاله قبلی خود (
جنبش دانشجویی، افق و چشم انداز) به تفصیل به این مساله پرداخته ام و لازم به تکرار آن نیست ، اما جهت زدودن هر گونه توهم و اتهامی( که از طرف رفیق محمدی هم انجام شده) از اینکه گویا دانشجویان سوسیالیست درعدم پیگیری اتحاد استراتژیک با طبقه کارگر به رفرمیسم در افتاده اند، با آوردن نقل قولی از بیانیه های دانشجویان سوسیالست به هر چه روشنتر شدن این مقوله کمک خواهد کرد.
"2 - استراتژی : مبارزه جنبش دانشجویی برای آزادی و برابری و ایفای نقش این جنبش در سطح عمومی و اجتماعی ، به ناچار این جنبش را در مقابل نیروهای داری منفعت در حفظ نظم موجود قرار می دهد و در نتیجه حرکت این جنبش را در رویارویی با مناسبات قدرت در عرصه سیاسی قرار می دهد و به این اعتبار سرنوشت آن در حصار جامعه مدنی و در مقام "دیده بان" آن تعیین نمی شود . جنبش دانشجویی ایران مانند هرجای دیگر برای پیشبرد مطالبات خویش ( صرفنظر از نوع و ماهیت آنها ) نیاز به آزادیهای سیاسی و حقوق دموکراتیک مانند آزادی تشکل ، بیان ، نشریات دانشجویی ، گردهمایی و تظاهرات ، شرکت در تصمیم گیریهای دانشگاه و ... دارد . تاثیرگذاری بیشتر این جنبش در شرایط اختناق سیاسی تنها با کسب میزانی از حقوق دموکراتیک امکان پذیر می شود . در این راستاست که مبارزات جنبش دانشجویی خود می تواند بخشی از یک مبارزه گسترده تر برای کسب آزادیهای دموکراتیک در کشور استبداد زده ای مانند ایران و نماد، نگارخانه و تریبونی برای این مبارزات و پیشتاز آنان باشد .
در این مسیر جنبش دانشجویی باید بداند که به همیاری کدام نیروی اجتماعی می تواند اتکا کند و پاسخ به این سوال را در نیرویی بیابد که قدرت تحمیل آزادیهای سیاسی و حقوق دموکراتیک به استبداد حاکم را داراست . مبارزات اجتماعی جنبش کارگری به علت نیاز ساختاری آن به تشکل با اشکال گوناگون خفقان سیاسی آشتی ناپذیر است و به مبارزه برای کسب آزادیهای دموکراتیک در سطح عمومی گره خورده است . مکان این طبقه در تولید و خصلت گریز ناپذیر جمعی مبارزه اش به او جایگاهی می دهد که برای هیچ یک از طبقات و اقشار تحت ستم موجود نیست . زمانی که توده های طبقه کارگر در سطح وسیع به مبارزه برخیزند قدرت تحمیل حقوق دموکراتیک و آزادیهای سیاسی به استبداد حاکم را خواهند یافت و ایجاد تشکلهای توده ای کارگران گامی اساسی به سوی دموکراتیزه کردن فضای سیاسی و کسب حقوق پایدار است ." (2)
" بر اين مبناست که بخش سوسياليست جنبش دانشجويي به طرح مقوله " اتحاد جنبشهاي دموکراتيک حول جنبش کارگري " مي پردازد . بر اين اساس است که دانشجويان سوسياليست بحث " نمايندگي افق پرولتري در جنبش دانشجويي " را مطرح مي سازند و در بدنه جنبش دانشجويي به تبليغ و ترويج اين مساله مي پردازند که اين چشم انداز را براي تداوم مبارزات خويش برگزينند چرا که ممکن ترين و واقع بينانه ترين راه براي مبارزه پيگير در راستاي تحقق مطالبات دموکراتيک در سطح جامعه است . به اين معناست که شعار " اتحاد جنبش کارگري و دانشجويي " را پيش مي کشند و از بخش چپ جنبش دانشجويي دعوت مي کنند که مبارزه در راه تشکل يابي طبقه کارگر و غلبه بر موانع عيني و ذهني آن را به هسته اصلي راهبرد خود بدل سازند . " (3)
دی ماه 87

زیر نویس ها "
1) (بیانیه دانشجویان سوسیالیست در مورد وضعیت کنونی جنبش دانشجویی و مباحثات اخیرچپ دانشجویی
2) (بیانیه دانشجویان سوسیالیست در مورد اعتراضات دانشگاه شیراز و بحثهای ایجاد شده پیرامون آن )

3) (بیانیه دانشجویان سوسیالیست به مناسبت 1 می روز جهانی کارگر )

محمود صالحی آزاد شد و بار دیگر شادی نثارخانواده و همه کارگران و انسانهای ازادیخواه شد!

محمود صالحی یکی از رهبران عملی، جسور و مبارز کارگری ایران که توسط رژیم جمهوری اسلامی ایران ، به جرم برگزاری مراسم اول ماه مه (روز جهانی کارگر) دستگی ر شده بود بعد از یک سال با مبارزه بی دریغ همه مبارزین راه آزادی و برابری انسانها از زندان مرکزی سنندج آزاد شد.
بی شک این یکی از موفقیت های مبارزه طبقه کارگر است که توانستند بار دیگر یکی از رهبران مبارز و جسور کارگری را در بین خود و در اغوش گرم خانواده اش ببینند.

محمود صالحی که برای یک لحظه هم دست از مبارزه در راه منافع طبقاتی طبقه کارگر و همه انسانها استثمار شده نظام سرمایداری بر نداشت و زندان را هم به کانون مبارزه خود و دفاع ازحقانیت جنبش کارگری تبدیل کرد و توانست با استواری و مقاومت همیشگی خود آزادی را بر نظام جهل و سرمایه تحمیل کند و خود را در بین هم طبقه ایها و همرزمانش ببیند و بار دیگر طعم شادی و خوشحالی را نثار خانواده و همه انسانهای آزادیخواه کند.
من هم شادی و خوشحالی بی پایان خود را همراه با خانواده و همرزمان رفیق محمود صالحی شریک میدونم و لبخندهای شادمانه خانواده رفیق محمود به همه ما توان و نیروی مبارزه میبخشد و دستان این کارگر مبارز "رفیق محمود صالحی " را به گرمی و صمیمانه میفشارم و سلامتی جسمانی ایشان را آرزومندم.
آزادی محمود صالحی را به خانواده و همه انسانهای آزادیخواه تبریک میگویم.
زنده باد مبارزه راه رهایی طبقه کارگر
زنده باد محمود صالحی
فروردین 1387
حامد سعیدی

جنبش دانشجویی، افق و چشم انداز

جنبش دانشجویی، افق و چشم انداز

حامد سعیدی

کوتاه در باب عروج جنبش چپ دانشجویی

جنبش دانشجویی که در نیم قرن اخیر یکی از جنبشهای پیشتازو رادیکال اجتماعی بوده است اکنون و بعد از طی کردن فراز و نشیبهای فراوانی وارد دوره مهمی از مبارزات اجتماعی در فضای سیاسی ایران شده است. گرایش چپ و سوسیالیستی جنبش دانشجویی در این مقطع از مبارزه سیاسی، خود از یک طرف نتیجه برآمد مبارزات طبقاتی و پیشروی جنبش کارگری و از طرف دیگر نتیجه بن بست استراتژیک دفتر تحکیم وحدت و جریانات رفراندوم طلب سکولار بوده است. در دوران حاکمیت رژیم شاه، دانشگاه‌های ایران همیشه مرکز فعالیت های فکری و سیاسی چپ بوده است و اکثر رهبران و چهره‌های شناخته شده تاریخ چپ ایران از دل دانشگاه بیرون آمده‌اند. از طرفی دیگر به موازات حضور فعالین چپ در دانشگاه، همواره گرایشات دیگری از جمله انجمن‌های اسلامی، لیبرالها و غیره که هر کدام برای کنترل و تحمیق جنبش دانشجویی، و تضعیف گرایش چپ در دانشگاه تلاش کرده اند در درون دانشگاه فعالیت داشته اند. لیبرالها‌ در تقابل با مارکسیسم همیشه در تلاش بوده‌اند که خود را به عنوان بهترین آلترناتیو به جامعه معرفی کنند، اما ناکارایی استراتژی و سیاسیت هایشان در مقاطع تاریخی مختلف، این شانس را از آنها گرفته است. از طرفی دیگر تاسیس نخستین انجمن اسلامی دانشجویان در دانشگاه تهران نیز پیش از هر هدفی، رویکردی فرهنگی در ستیز با مارکسیسم داشت. رژیم اسلامی سرمایه، بعد از سرکوب خونین انقلاب 57 و با تصفیه دانشگاهها از فعالین چپ و سوسیالیست (انقلاب فرهنگی)، سعی در ریشه کن کردن فعالین سوسیالیست از جامعه و دانشگاه را داشت. اگرچه این سرکوب شدید، جنبش چپ دانشجویی را برای یک دوره با رکود روبرو ساخت، اما رشد مبارزات طبقاتی و کارگری که ریشه در تضاد طبقاتی نظام سرمایه‌داری دارد فضای سرکوب و اختناق را تا حدودی شکست و امکان رشد دوباره جنبش چپ و سوسیالیستی را در دانشگاهها نیز فراهم آورد. در دهه 70 شرایط و فضای سیاسی جامعه، جنبش دانشجویان را در موقعیتی قرار داد تا از شکل فعلی خود خارج شده و با شرایط جدید خود را وفق دهند. بدین سان دفتر تحکیم وحدت به عنوان ستاد مرکزی انجمن‌های اسلامی دانشجویان، شکل سلول‌های تن فرسوده‌ای به نام اصلاح طلبی را به خود گرفتند تا برای مدتی کوتاه بار به آزمون گذاشتن پروژه های اصلاحات بر دوش دانشگاه قرار گیرد.

بن‌بست سیاسی جریان ارتجاعی دوم خرداد و نیز ناکارائی اپوزیسیون راست، سبب شد که جنبش دانشجویی با جبهه دوم خرداد فاصله گیرد و بخشی از بقایای آن به محوری برای مشی لیبرالیسم بدل گشت که تشتت فکری و بی خاصیتیش تا حالا هم ادامه دارد. با شروع تحرکات جنبش کارگری، جنبش دانشجویی با لیبرالیسم به مقابله نظری پرداخت و بدین ترتیب حرکت چپ و سوسیالیستی بار دیگر در دانشگاههای ایران در دهه 80 با اتکا به مبارزات پیگیر و خستگی ناپذیر فعالین خود و با راهبردهای سوسیالیستی، جنبش دانشجویی را از باتلاق و هژمونی لیرالیسم بیرون کشید و دستاوردهای ارزشمندی را به دست آوردند. حرکت دانشجویان چپ با موضع گیری در مقابل استراتژی لیبرالی و با اثبات بیربط بودن آن با خواست و مطالبات طبقات زیر دست جامعه و نیز جنبش‌های پیشرو اجتماعی، برای متحقق ساختن اهداف خود و هموار کردن مسیر برای تغییر جامعه با نیروی طبقه کارگر، استراتژی خود را اتحاد با جنبش کارگری تعریف کرد. گرایش سوسیالیستی در درون جنبش دانشجویی در مسیری قرار گرفته بود که سبک کار و روش های مبارزاتی خود برای بسیج توده دانشجویان را با این استراتژی تطبیق دهد. اما با دستگیری بیش از 40 تن از فعالین جنبش چپ دانشجویی در آستانه 13 آذر 86، ضربه مهلکی بر پیکر جبنش چپ دانشجویی وارد آمد که دستاوردهای دمکراتیکی از جمله انتشار نشریات دانشجویی، ایجاد کمپین کمک مالی به خانواده کارگران زندانی، حضور در محافل و عضویت در کمیته‌ها و نهادهای کارگری، برگزاری اعتراضات، اعتصابات، میتینگ‌های دانشجویی و ... که در چند سال اخیر با مبارزات و تلاش‌های پیگیر فعالین سوسیالیست به دست آمده بود، تضعیف شدند. این مهم جنبش دانشجویی را وارد فاز دیگری از مبارزات خود برای پیمودن مسیر پر از سنگلاخ و پیشبرد اهداف و استراتژی سوسیالیستی در عرصه مبارزاتی کرده است و بطور قطع باید راهکارهای جدیدی نیز پیش روی فعالین دانشجویان چپ قرار گیرد، که پیشروی جنبش توده‌ای و سوسیالیستی تضمین کننده آن خواهد بود.

پیشروی سوسیالیسم در گرو چیست؟

سوسیالیسم نه تنها به مثابه یک آرمان و افق رهایی بخش اجتماعی، بلکه سوسیالیسم یک جنبش طبقاتی و توده‌ای است که طبقه کارگر ستون فقرات آن را شکل میدهد. پیشروی جنبش دانشجویی و سایر جنبش های دمکراتیک اجتماعی در گرو اتحاد استراتژیک آنها با جنبش کارگری خواهد بود. طبعا برای به دست دادن یک راهبرد سیاسی جهت پیشبرد مبارازت سوسیالیستی، درک و شناخت شرایط و مشکلاتی که طبقه کارگر در امر سازمانیابی، تشکلات و مبارزات خود با آن روبرو است کاملا ضروری و تشخیص درست و شناخت واقعی (از دیدگاه مارکسیسم) از شرایط حاضر، میتواند به امر متشکل کردن طبقه کارگر و پیشروی سوسیالیسم یاری رساند.

پیشروی برای کسب دستاوردهای دمکراتیک از دست رفته جنبش دانشجویی نیز در گرو شکستن فضای خفقان و سرکوب است و این مهم در درجه اول در گرو بسیج بدنه جنبش دانشجویی حول خواستهای دمکراتیک است. اتکا به بدنه جنبش دانشجویی و تلاش برای هر چه توده ای تر کردن این جنبش، بخشی از یک استراتژی سوسیالیستی است. اما در سطح جامعه تنها با اتکا به نیروی واقعی و عینی طبقه کارگر، و حضور سازمانیافته و متشکل آن در صحنه سیاسی و در اتحاد با دیگر جنبش های دمکراتیک اجتماعی است که می توان رژیم هار جمهوری اسلامی را به عقب راند.

برای پرداختن به وظایف مهم فعالین چپ و سوسیالیست جنبش دانشجویی، لازم است که ابتدا موقعیت کنونی جنبش کارگری را با اختصار بیان کرد.

نخست اشاره کنم که رشد مبارزات روزمره کارگری، افق و چشم انداز جدیدی را برای کل جامعه باز کرده است. صدها اعتراض و اعتصابات کارگری برای کسب مطالبات صنفی و طبقاتی، مبارزه و فعالیت در جهت تشکل یابی طبقه کارگر، علنی شدن و به میدان امدن بخشی از فعالین و رهبران کارگری، شکل گیری چندین کمیته کارگری و ایجاد سندیکای شرکت واحد واخیرا هم تشکل کارگران نیشکر هفت تپه و برپا کردن مراسمهای اول ماه مه در خیابانها، دستاوردهای مهمی را برای جنبش کارگری داشته است و توازن قوای اجتماعی را در تقابل با رژیم حاکم تا حدودی تغییر داده و رژیم برای مقابله با آن اقدام به سرکوب اعتراضات و به بند کشیدن فعالین و رهبران کارگری کرده است. با اینهمه رشد و پیشروی فعلی جنبش کارگری مختصات خود را دارد و باید به ان پرداخت.

نظام سرمایه داری ایران در روند رو به پیش خود با خصوصی سازیها در سطح سراسری و بحرانهای پی در پی، و در کنار آن اختناق شدید سیاسی منجر به موانع مهمی در جهت پیشروی جنبش کارگری شده است. طبقه کارگر در اسفبارترین شرایط معیشتی دوران مبارزاتی خود قرار دارد،همچنین طبقه کارگر هنوز هم از نبود تشکل توده ای که اکثریت توده طبقه کارگر در ان متشکل شده باشند رنج میبرد، عدم همبستگی و هماهنگی در اعتراضات کارگری، مبارزات کارگری حول دستمزدهای معوقه و یا تعطیلی کارخانه، قراردادهای سفید، اختناق سیاسی که منجر به سرکوب و تعقیب فعالین کارگری شده است (که یکی از دلایل اصلی موانع سر راه تشکل یابی طبقه کارگر است)، همچنین عدم درک واحد فعالین کارگری از فعالیت در امر سازماندهی و تشکل یابی طبقه کارگر، همه اینها جنبش کارگری را در موقعیت دفاعی قرار داده است. این موقعیت باعث شده است که نظام سرمایداری دستش برای سرکوب، اخراج و استثمار بیشتر طبقه کارگر باز بماند و این مهم وظایف سنگین ودشواری بر دوش فعالین سوسیالیست ایجاد کرده است. پیشروی طبقه کارگر تنها با به میدان آمدن بخش وسیعی از کارگران و متشکل شدن در تشکلهای توده ای و طبقاتی در امر کسب خواست و مطالبات صنفی و طبقاتی کارگران است و تشکل توده ای در جامعه اختناق زده ایران درگرو کسب آزادیهای دمکراتیک برای متشکل کردن توده طبقه کارگر است و این امر منجر به باز شدن فضای سیاسی ایران برای کل جامعه، که سایر جنبشهای اجتماعی در پیشبرد مبارزات خود از ان بهرمند خواهند شد.

طبقه کارگر بنا به جایگاهی که در نظام سرمایه‌داری در امر پروسه تولید دارد، توان کسب آزادیهای دمکراتیک را میتوان با توان و قدرت خود بر نظام حاکم تحمیل کند. فعالین جنبش دانشجویی که با طرح استراتژی " اتحاد جنبش دانشجویی با جنبش کارگری " پا به میدان گذاشته اند باید به تبلیغ و ترویج و رواج دادن افکار و باورهای های سوسیالیستی در سطح جامعه و در افتادن به دیگاهها و تئوری های بورژوا لیبرالیستی و ناسیونالیستی که بازتاب و انعکاس آنها در درون جنبش کارگری و جنبش زنان عملا مانع پیشروی این جنبشها می شود به تقویت جنبش کارگری و دیگر جنبش های اجتماعی یاری رسانند.

فعالیت در جهت ، نقد همه جانبه و بی تخفیف گرایشات غیر سوسیالیستی در سطح اجتماعی از مبرم‌ترین وظایف فعالین سوسیالیست جنبش دانشجویی است. به میدان آمدن و اتحاد جنبشهای دمکراتیک و آزادیخواه اجتماعی (جنبش دانشجویی، جنبش رهایی زنان و جنبش انقلابی کردستان حول جنبش کارگری) می تواند استبداد و اختناق پلیسی رژیم حاکم را به عقب براند. از این جهت است که برای پیشروی جنبش سوسیالیستی بایستی بر این اصل مهم " اتحاد جنبشهای مترقی و آزادیخواه با طبقه کارگر" تاکید و برای تبدیل کردن آن به یک افق و استراتژی همه جانبه گام برداشت.

جنبش دانشجویی و مبارزات زنان

اکنون دانشگاههای ایران که بیش از 60 درصد آنان را زنان تشکیل میدهند، از موقعیت بهتری برای مبارزه در جهت رهایی زنان از قید آپارتاید جنسی برخوردار هستند. زنان ایران که تحت سرکوب همه جانبه نظام سرمایه‌داری اسلامی و مردسالارانه قرار گرفته‌اند، قوانین زن ستیز ارتجاعی آنان را تا سطح انسانهای درجه چندم جامعه تنزل داده است، زنان رنج و آزارسرکوب روزانه، تحقیر و بیحرمتی را با پوست و خون لمس میکنند. همه اینها در شرایطی است که مبارزات زنان تا به حال نتوانسته خود را به جنبش فراگیر اجتماعی که بتواند توده زنان کارگر و زحمتکش را در تشکلهای مستقل و توده ای متشکل نماید، تبدیل کند. فعالین چپ و سوسیالیست جنبش دانشجویی که بر این امر واقف هستند که تنها با میدان آمدن توده زنان کارگر و زحمتکش و تبدیل کردن آن به جنبشی پیگیر در سطح اجتماعی و اتحاد با طبقه کارگر به جنبش ضد سرمایه‌داری است که موقعیت کنونی آنان را تغییر خواهد داد. چون که ریشه این نابرابریها نظام سرمایه‌داری و ارتجاعی است که با استثمار زنان و با به کارگیری قوانین ضد انسانی مذهبی، زنان را با وحشیانه ترین شیوه‌های قرون وسطائی به یوغ خود کشیده و آنان را به نیرویی در جهت کسب و انباشت سود بیشتر با دستمزدهای پایین به کار میگیرد.

برای عبور از این وضعیت اسارت‌بار، بایستی راهکاری سنجیده و اصولی را به کار گرفت که بتوان عوامل سر راه پیشروی جنبش زنان را برداشت. جنبش زنان در ایران که دارای گرایشات مختلف مانند لیبرالی و اسلامی و سوسیالیستی هستند که هر کدام با راهبردی متفاوت حرکت خواهند کرد. گرایشات لیبرالی که درقالب "کمپین یک میلیون امضاء" خود را نمایان کرده است سعی در به بیراهه بردن مبارزات واقعی زنان، تهی کردن آنان از ظرفیت های انقلابی و سازش با نظام جهل و سرمایه و ارتجاع اسلامی هستند، که نه تنها نمیتوان زنان را از زیر یوغ این ستمکشی‌ها بیرون کشید بلکه ستمی مضاعف به قدمت عمر نظام سرمایه‌داری بر زنان ماندگار خواهد ماند. تنها راهبردی که پیشروی جبنش رهایی زن را تضمین می کند استراتژی سوسیالیستی است که با مقابله بی وقفه علیه لیبرالیسم و ارتجاع و نهادها وابسته به آنان و ارتقاء آگاهی زنان در جهت کسب منافع واقعی زنان، متشکل کردن و به میدان اوردن و سازمانیابی توده زنان کارگر و زحمتکش در تشکلهای مستقل و توده ای که در جهت کسب احقاق حقوق اجتماعی و سیاسی و... مباشد. مبارزه برای کسب خواستهای رفاهی، اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و شرکت فعالین سوسیالیست برای کسب این مطالبات است که توان پیشروی را کسب خواهد کرد. اما! تغییر و ریشه کن کردن ستمکشی زنان در گرو مبارزه همه جانبه طبقاتی علیه نظام سرمایه‌داری و در پیش گرفتن استراتژی سوسیالیستی است که زنان را از فرودستی و فلاکت باری معیشتی که درآن قرار دارند نجات خواهد داد. این مهم فعالین سوسیالیست را در جهت اتحاد مبارزه زنان با سایر جنبشهای رادیکال و توده‌ای حول جنبش کارگری را به یک ضرورت اجتناب ناپذیر تبدیل کرده است. فعالین سوسیالیست جنبش دانشجویی دراین امر تنها با تلاشی بی دریغ درجهت ارتقاء اگاهی و متشکل و سازمانیابی توده زنان است که میتوانند جنبش زنان را از یوغ جریانات لیبرالی و اسلامی بیرون کشید و به مثابه یک جنبش ضد سرمایه‌داری درجهت پیشروی سوسیالیسم تبدیل کرد.

جنبش دانشجویی و راهبردهای کنونی

یک راهبرد سیاسی در جهت پیشروی و توده‌ای شدن جنبش سوسیالیستی دانشجویی تنها با شناخت دقیق از شرایطی است که جبنش دانشجویی درآن قرار گرفته است. جنبش چپ دانشجویی که تندپیجهای زیادی را، تا رسیدن به وضعیت کنونی طی کرده، با استفاده از تجارب و دستاوردهای تاکنونی، میتواند عقب نشینی(مشخصا در تهران) که بدنبال دستگیری ها و وقایع 13 آذر 86 بر آنها تحمیل شد را جبران کنند. اعلام موجودیت دانشجویان سوسیالیست در شهرستانها و اعتراضات گسترده و توده‌ای (در دانشگاههای شیراز، تبریز، کرج و زنجان) نشان از ریشه دار بودن این حرکت در دل جامعه و دانشگاهها است. جنبش دانشجویی مرعوب خفقان شدید و فضای پلیسی در دانشگاها نشده و بار دیگر پا به میدان مبارزه گذاشته است.

واقعیت این است که قدرت هر جنبشی در تشکل و توده ای بودن آن است. در این مقطع از مبارزه سیاسی، دانشجویان چپ و سوسیالیست تنها با توده گیر کردن مبارزات پیگیر خود می‌توانند توده وسیع دانشجویان را متشکل و سازمان دهند. روحیه تشکل پذیری رمز موفقیت و گام مثبتی در پیشبرد امر مبارزاتی است. تاکید بر مبارزه صنفی نه به مثابه سیاست زدایی (آنچه که لیبرالها و سوسیال دمکراتها میخواهند) بلکه با حضور فعال در مبارزات صنفی دانشجویان میتوان در جهت بهبود وضعیت دانشجویان و سازمان‌یابی و تشکل یابی توده دانشجو در تشکلهای مستقل از حاکمیت بورژوازی و نهادهای وابسته به آن تلاش کرد. توده‌ای و اجتماعی بودن هر جنبشی ضامن پیشروی و حفظ دستاوردهای کسب شده و مقابله با سرکوبهای حاکمیت خواهد بود. هر آینه رژیم قصد یورش و سرکوب جنبش های اجتماعی را داشته باشد میتوان با قدرت توده ای و متشکل بودن آن، در تقابل با رژیم ایستاد و بر خواست و مطالبات خود تاکید کرد. تامین پیشبرد مبارزات توده ای دانشجویی در گرو تفوق یک افق سوسیالیستی و گستراندن آن در سطح اجتماعی است که تنها محصول پراتیک فعالین و انقلابیون سوسیالیست در رهبری جنبش توده ای میباشد.

لازم است اشاره کرد که با وجود گرایشات مختلف در جنبش چپ دانشجویی، اما تاکید بر اتحاد این گرایشات یک امر لازم و اجتناب ناپذیر در شرایط اختناق سیاسی است. جنبش چپ دانشجویی بنا به موقعیتی که در آن قرار گرفته است بایستی درچند عرصه مختلف در تقابل با گرایشات راست مقابله کند و این امر اتحاد نیروهای چپ را میطلبد. از طرفی مقابله مدام در برابر یورش رژیم حاکم، مبارزه علیه گرایشات لیبرالی (سوسیال دمکرات)، ناسیونالیستی، مذهبی و مبارزه در جهت تبلیغ و ترویج سوسیالیسم و به پیش بردن جنبش سوسیالیستی، همه اینها نیازمند اتحاد عمل حول یک استراتژی و راهبردهای همه جانبه سوسیالیستی است. اما حفظ یکپارچگی اتحاد نیروهای چپ دانشجویی در گرو روشن تر کردن خط فاصلها و تاکید بر موازین کار مشترک شکل خواهد گرفت و نباید هیچ تردیدی در فعالین سوسیالیست در نقد همه جانبه گرایشات غیر سوسیالیستی در جنبش چپ دانشجویی ایجاد کند. گرایشات اوانتوریستی و ماجراجویانه‌ای که قصد به بیراهه بردن جنبش دانشجویی در جهت مقاصد خود را دارد و نیز در تناقص بامنافع عمومی جنبش دانشجویی است را باید کنار زد چرا که این امر به استحکام و قدرت پیشروی جنبش چپ دانشجویی منجر خواهد شد.

در عرصه مبارزه سیاسی عملا نیروهای موجود جامعه به دو قطب اصلی (سوسیالیسم و بورژوازی) در تقابل با هم قرار گرفته اند. در همه جنبشهای اجتماعی این دو گرایش در مبارزه ای رو در رو و تنگاتنگ به پیش میروند. لیبرالیسم که گرایش غالب بورژوازی است در جنبش کارگری خود را در شکل رفرمیسم، در جبنش زنان کمیپین یک ملیون امضاء و فمنیسم اسلامی، و درجنبش دانشجویی لیبرالیسم و ناسیوالیسم (شامل سوسیال دمکراسی) خود را نمایان کرده است. فعالین سوسیالیست جنبش دانشجویی بنا به جایگاهی که در آن قرار گرفته اند و از موقعیت بهتر و از پتانسیل و آگاهی طبقاتی بالاتر بر خوردار هستند و به مثابه پیشروان جنبش سوسیالیستی بایستی در همه عرصه های مبارزه نظری ، سیاسی و عملی در سطح اجتماعی به شکلی وسیع به نقد همه جانبه لیبرالیسم بپردازند. لیبرالیسم بنا به موقعیتی که در سطح جهانی از جمله ایران برخوردار است میتواند نیروی اصلی در برابر جنبش سوسیالیستی قرار بگیرد. پیشروی جنبش سوسیالیستی به شکل وسیع و مشخصا در جنبش دانشجویی تنها از مسیر نقد و افشای ماهیت طبقاتی و سیاسی لیبرالیسم میگذرد چرا که فضای سیاسی ایران در چند سال اخیر متاثر از گرایش لیبرالی قرار گرفته است. اگرچه اصلاح طلبان حکومتی خود را نماینده لیبرالیسم میدانستند اما به دلیل بن بست فکری و سیاسی و دور شدن از قدرت را نباید به مثابه شکست لیبرالیسم تصور کرد. غافل شدن در مقابله بی وقفه با لیبرالیسم میتواند به قیمت پس روی جنبش سوسیالیستی منجر شود. مبارزه خود بخودی جنبشهای اجتماعی را اگر مبارزین و فعالین سوسیالیست رهبری و به دست نگیرند به زائیده لیبرالیسم تبدیل خواهد شد و عملا این جنبشها عقیم جریانات راست و بورژوازی خواهند شد.

زنده باد سوسیالیسم

7 / 10 / 1387