مرداد ۳۱، ۱۳۹۰

گفتگوی نشریه "جهان امروز" با ابراهیم علیزاده عضو کمیته اجرایی حزب کمونیست ایران و دبیر اول کومه له در رابطه با اوضاع سیاسی ایران


جهان امروز: اخیرا پلنوم چهارم کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران برگزار شده است و بر اساس گزارش این پلنوم بررسی اضاع سیاسی ایران و سیاست حزب نسبت به قطپ چپ جامعه دو موضوع اصلی بحث این پلنوم بوده اند. قصد ما از این گفتگو این است که به طور مشخص تر به جنبه هایی از مباحث این پلنوم بپردازیم که رئوس سیستم تحلیلی حزب را در مصاف با مسائل سیاسی جاری توضیح می دهد. 
اولین سئوال این است که با توجه به تشدید مناقشات دوره اخیر بین اصولگرایان، رژیم اسلامی را در چه موقعیتی می بینید؟ آیا حکومت قدرت پاسخگویی به ماموریت سیاسی و طبقاتی اش را دارد؟ چالش ها و فرصت ها برای رژیم کدام ها هستند و برخوردش در برابر احتمالات فرارو چیست و چه عکس العملی نشان می دهد؟
ابراهیم علیزاده: كسی در این تردید ندارد كه جمهوری اسلامی یك رژیم بورژوایی است. هم خودش بخشی از طبقه سرمایه دار است و هم به نیازهای سرمایه داری جواب می دهد. اما این نیازها كدام ها هستند. یک رژیم سرمایه داری بایستی به دو نیاز اساسی طبقه اش پاسخ بدهد: یكی اینكه، روند گردش سرمایه، انباشت سرمایه و تولید ارزش اضافی را تامین و تضمین كند، مكانیزم های سیاسی، اداری، فنی و حقوقی لازم را برای تسهیل این امر ایجاد كند، زیر ساخت های اقتصادی نظیر برق و جاده و راه آهن و بندرگاه و تربیت متخصص و غیره را برایش آماده سازد. دوم اینكه، در مقابل بحران های سیاسی و خطر انقلاب از این طبقه محافظت کند. انجام هر دوی این وظایف به طور روتین مهم هستند. اما در یك دوره ممكن است یكی از اینها در اولویت باشد ودیگری فرعی شود. امروز می بینیم كه جمهوری اسلامی به عنوان یك رژیم سرمایه داری عملا از انجام هر دوی این زتجیره وظایف در حدی که برای طبقه سرمایه دار ایران قابل قبول و اطمینان بخش باشد، عملا عاجز است.
اقتصاد ایران در سال های نخست به قدرت رسیدن رزیم اسلامی عمدتا دولتی بود که در دستگاه فاسد، عریض و طویل و ناكار آمد، به بن بست رسید. بعد از پایان جنگ ایران و عراق شروع كردند به خصوصی سازی و فروختن و یا اعطای بنگاههای دولتی به این و آن. سرمایه داری ایران در بخش خصوصی تا چشم باز كرد خودش را با رقبای از راه رسیده ای چون چین و كشورهای آسیای جنوب شرقی رو برو دید كه بازار ایران را از كالاهای ارزان انباشتند. طبقه سرمایه دار می خواست که این رژیم موانع بر سر راه ادغام اقتصاد ایران در بازار جهانی را برایشان بر طرف كند، نه تنها در این کار توفیق نیاقت بلکه بحران های دیپلماتیك آفرید و انزوای بین المللی را تشدید کرد. امروز هم می بینیم که برای تخفیف بحران اقتصادی جاری هیچ راه حلی ندارد و هم چنان درآن دست و پا می زند.
در زمینه برطرف كردن خطر انقلاب، این رژیم کارائی سالهای اوائل دهه شصت را ندارد. قدرت فریب و توهم آفرینی را از دست داده است. دیگر كسی برای موعظه آخوند ها تره هم خورد نمی كند. سخنان سران رژیم موضوع لطیفه گوئی مردم قرار می گیرد و به تمسخر گرفته می شود. این رژیم همچنین در زمینه ایجاد اصلاحات سیاسی و اقتصادی هم در جهت كاستن از خطر انقلاب هیچ گونه توانایی ندارد. بنابراین تنها حربه ای که در بحران سیاسی جاری برایش باقی می ماند، قدرت سركوب است. اما بورژوازی ایران نسبت به قدرت سركوب این رژیم هم در زمینه حفظ نظام دچار تردید جدی شده است. در بغل گوشش می بیند كه رژیمی مانند سوریه با سركوب هم جلو دار مبارزات مردم نمی شود. خودشان هم تجربه ماه های آخر حکومت شاه را دارند و می دانند که در مقاطعی سرکوب نتیجه عکس خواهد داد. به این ترتیب می بینیم که پایگاه اجتماعی این رژیم به شدت محدود شده است و رفته رفته موقعیت این رژیم در میان طبقه سرمایه دار هم که قاعدتا می بایستی مایه پشتگرمیش باشد، فرو می ریزد. چنین وضعیتی است که وجود طیف گسترده جریانات لیبرال مخالف رژیم در داخل و خارج کشور را توضیح می دهد.
اما در پاسخ به این سئوال که چه فرصت هائی برای بقای رژیم وجود دارد باید گفت: تنها فرصتی كه این رژیم برای بقاء دارد این است كه جنبش های رادیكال اجتماعی در ایران، جنبش كارگری، جنبش زنان و جوانان و غیره به اندازه ی لازم سازمان یافته نیستند.
و اینکه در مقابل این وضعیت چه عکس العملی نشان می دهد؟ باید گفت، در مقابل طرح هایی كه از خارج و با پشتیبانی غرب و آمریكا هدایت می شوند رژیم دست به اقدامات کودتاگرانه و تصفیه های داخلی و احتمالا ماجراجویی های منطقه ای خواهد زد. اما در مقابل موج حركت های مردم، در مقابل شرایط انقلابی به ایران این رژیم كه نه قدرت فریب دارد و نه توان رفرم، بنابراین به تنها حربه در دسترسش كه سركوب است، دست خواهد برد و در هر دوره ای بسته به شرایط ویژه، میزان بكار گیری آن را اندازه خواهد گرفت.
جهان امروز: اگر در ادامه سئوال قبلی بر روی اختلافات درونی بالایی ها كمی بیشتر تامل كنیم، ‌این اختلافات كه هر روز به شكلی و با صف آرایی جدیدی بروز پیدا می كند بر سر چیست؟ طرف های اصلی این اختلافات بطور واقعی چه كسانی هستند؟ در شرایط كنونی كه این اختلافات شدت یافته اند، راه كارها و ابزارهای رژیم برای فایق آمدن بر آنها چیست؟ 
ابراهیم علیزاده: روشن است در سطوح بالای رهبری رژیم اسلامی ایران اختلافاتی وجود دارد، هر چند در این شکی نیست که جمهوری اسلامی رژیم حیله گری است، اما دامنه اختلافات گسترده تر و برای کل رژیم مخربتر از آن است که آنرا جنگ زرگری بنامیم این اختلافات واقعی هستند. آنها بر سر مسائل مادی و روندهای عینی و عملی اختلاف دارند، نه بر سر عقاید و تفسیرهای گوناگون از اسلام و غیره. اما اینكه این مسائل مادی و عینی كه موجب اختلافند چیستند، جای قدری تامل دارد. مسلما آنها بر سر حفظ ثروت های باد آورده، بر سر مقام و موقعیت و در امتداد جاه طلبی های شخصی، عطش قدرت و نظایر آن هم اختلاف دارند. كشمكش بر سر این گونه چیزها همیشه وجود داشته است و در اختلافات جناح های درونی حكومت هم می توانید رد پای اینگونه اختلافات را پیدا كنید. اما این موارد نهایتا فرعی هستند. اختلاف اصلی در واقع بر سر استراتژی بقای جمهوری اسلامی است. هر كدام از جناح های موجود در اندیشه نجات رژیم اسلامی از بحران هستند. به مباحثات سطح بالای آنها كه گاهی در نشریات هم انعكاس می یابد نگاه كنید به روشنی سطح و عمق این اختلافات را در می یابید.
جناح حاكم از آنجا که نتوانست با اصلاح طلبان حکومتی به سازش برسد و اصلاح در سیستم حكومت اسلامی را به مثابه مقدمه ای برای حذف تدریجی همه سردمداران كنونی حكومت می دید و می دانست با بلایی كه اینها طی 33 سال گذشته بر سر مردم ایران آورده اند، مردم فرصت را برای تعرض به كل نهادهای حكومت مذهبی در ایران از دست نخواهند داد، تن به اصلاحات نداد. البته اصلاح طلبان هم به سهم خود از چنین روندی نگران بودند و نگرانی جناح حاکم را درک می کردند، به همین دلیل در زمینه طرح خواسته های اصلاح طلبانه و در زمینه عمل بر علیه جناح حاکم بسیار محافظه كارانه گام برمی داشتند.
به هر حال روشن است كه اختلاف بر سر استراتژی های متفاوت برای بقای رژیم است. اما این جناح ها چگونه و با چه ابزارهایی با همدیگر مقابله می كنند و سعی می كنند طرف های مقابل خود را عقب بنشانند؟ در واقع اختلاف بین جریان های صاحب قدرت مطرح است. از این رو مراكز قدرت را در رژیم جمهوری اسلامی باید شناخت و بعد دید كه هر جناحی تا چه حدی به این مراكز دسترسی دارد. در چنین صورتی می توان دریافت كه تا چه اندازه دارای نقش تعیین كننده است و یا در حاشیه قدرت قرار دارد.
یكی از مراكز قدرت، نفوذ در افكار عمومی و یا قدرت بسیج مردم است. قبلا اشاره كردم كه هیچ كدام از جناهای جمهوری اسلامی امروز دیگر از این لحاظ تكیه گاهی ندارند، چنین امری مربوط به گذشته است. دو سال پیش اصلاح طلبان برای مدت كوتاهی فرصت استفاده از قدرت بسیج را به دست آوردند و به نسبت همین قدرت واقعی جناح حاكم را در منگنه قرار دادند، اما چون نتوانستند و نخواستند نیرویی را كه به میدان آورده بودند برای مدت طولانی تری در میدان حفظ كنند نتوانستند در معادله قدرت جایگاه خود را حفظ نمایند.
عرصه دیگر قدرت كنترل اقتصاد كشور است. بعنوان مثال سپاه پاسداران علاوه بر اینكه قدرت یگانه نظامی كشور را در اختیار دارد، بر بخش های كلیدی اقتصاد ایران هم چنگ انداخته است و آن را مستقیما كنترل می كند و یا از طریق شبكه ای از فرماندهان و اعوان و انصار آنها، به این سرمایه ها دسترسی دارد. یا باز به عنوان مثال اگر گفته می شود كه رفسنجانی یك پایه قدرت در ایران است به این خاطر نیست كه وی به اصلاح مردی كاردان و مدبر و سیاستمدار كاركشته ای است، که رژیم به وجودش نیاز دارد، بلكه به دلیل چنگ انداختن او بر بخش های قابل ملاحظه ای از اقتصاد ایران است. پس از پایان جنگ ایران و عراق، قدرت اقتصادی رفسنجانی، خانواده و مافیای نزدیك به او در داخل وخارج كشور دوش به دوش قدرت اقتصادی سپاه پاسداران گسترش یافت. مافیای رفسنجانی بیشترشان مسئولین دولتی بودند كه از كارهای دولتی كناره گیری كرده بودند تا با استفاده از فرصت واگذار کردن بنگاه های بخش دولتی، وارد فعالیت های اقتصادی بشوند. افرادی كه در حزب "كارگزاران سازندگی" جمع شده بودند از این قبیل و قماش بودند كه همگی دهها شركت خصوصی راه انداخته بودند. شبکه اقتصادی فروش نفت و معاملات در زمینه پروژه های مربوط به نفت و راههای پیچیده انتقال پول فروش نفت به داخل کشور در شرایط تحریم های اقتصادی، رفسنجانی، خانواده اش و کسان نزدیک به او را به صورت یک مافیای قدرتمند اقتصادی در آورده است، که حذف کامل آنها امکان پذیر نیست. این مافیای اقتصادی اكنون حضور دارد. اگر رفسنجانی به راحتی از دور خارج نمی شود بخاطر رابطه قدیمی اش با "آقا" و اینكه عزیز كرده خمینی بوده، نیست. این موقعیت بدین خاطر است كه هنوز ابزارهای اعمال فشار واقعی برای حفظ خود را در اختیار دارد.
دستگاه قضایی هم یكی دیگر از مراكز قدرت واقعی است. زیرا ابزارهای قانونی ای در اختیار دارد كه تنها با كودتا و سلب قدرت فیزیكی می توان آنها را از وی گرفت. در همین رابطه شورای نگهبان و مجلس شورای اسلامی نیز موقعیت مشابه دارند. وزارت اطلاعات رژیم هم به دلیل برخورداری از شبکه گسترده ای از عوامل مستقیم و ظرفیت های جنایتکارانه ای که در آن بوجود آمده است، در شرایط تشدید بحران حکومتی می تواند بوسیله این یا آن جناح مورد بهره برداری قرار بگیرد. کشمکشی که ماه گذشته بر سر کنترل این وزارت خانه بین خامنه ای و احمدی نژاد درگرفت، نشان داد که دسترسی به مراکز قدرت واقعی از چه اهمیتی برخوردار است. اگر چه سپاه به دلیل اینکه خلع ید کردن جناح روحانیت را زودرس می داند در این ماجرا کوتاه آمد، اما به عنوان یک نمونه در جدال های درونی حکومت، اهمیت زیادی داشت.
سپاه پاسداران هم که عملا به یک قدرت بلامنازع تبدیل شده است و هر روز دایره نفوذ و قدرت نظامی و اقتصادی و سازمانی خود را توسعه می دهد، استراتژی و سیاست خاص خود را تعقیب می کند. این نیرو در کمین نشسته است تا هر وقت که لازم شد مستقیما وارد ماجرا بشود و دست به اقدامات پیش بینی نشده بزند.
وقتی به آرایش درونی رژیم نگاه می کنیم می بینیم جناح های مختلف با راه و روش های متفاوت شان برای حفظ نظام جمهوری اسلامی هر کدام به یکی از مراکز قدرت متصل هستند و همین واقعیت حساسیت بیشتری به کشمکش های درونی رژیم بخشیده است.
جهان امروز: در صحبت های شما و در ادبیات سیاسی ما بارها بیان شده است که این رژیم به اتکای زور و سرکوب سر پا مانده است و مقاطع مهمی از قبیل قتل عام های دهه شصت و قتل های زنجیره ای و غیره، خصلت نمای این امر بوده است؟ آیا ابزار سرکوب اکنون نیز همان جایگاه و کار برد را برای حاکمیت دارد؟
ابراهیم علیزاده: در رژیم های نظیر رژیم ایران سركوب در دوره های مختلف كاركردهای متفاوتی دارد. در دوره اوج گیری حركت های انقلابی به سوی قیام عمومی، سركوب كارایی محدودی دارد و صفوف مردم را فشرده تر و همبستگی را محكم تر می كند. و در دوره ركود و فروكش شرایط انقلابی،‌ سركوب مردم را مرعوب و ساكت می سازد. به عنوان مثال انقلاب ایران در سال 1357 تا هنگامی كه در روز 22 بهمن رژیم شاه را با قیام مردم در هم می شكند،‌ تلاش های سركوبگرانه رژیم شاه مردم را عاصی تر و همبستگی آنان را محكم تر می كرد. این انقلاب بعد از نقطه اوج آن در روز 22 بهمن به تدریج دوران حضیض خود را طی كرد و جریان به قدرت رسیده اسلامی كار سركوب انقلاب را ادامه داد. سركوب در دوران جدید دو خصوصیت عمده داشت. یكی آنكه در مقایسه با سركوب رژیم شاه درنده خویانه تر و شدیدتر بود و دوم آنكه پایه اجتماعی نسبتا نیرومندی داشت. بعد جنگ ایران و عراق هم همچون بركتی برای رژیم جدید از راه رسید. مردم خسته و مایوس شدند. انفلاب به تدریج به خاموشی گرائید. این همان موقعیتی است كه قریب 100 سال پیش انقلاب مشروطیت ایران هم سرانجام به آن دچار شد.
اما در ایران اکنون این دوره سپری شده است و جامعه ایران از انقلاب 1357 فاصله گرفته است. نسل جدیدی به میدان آمده است كه سال های ترور و وحشت دهه 60 را در كتاب ها خوانده است و یا به عنوان خاطره از بزرگترها شنیده است. این نسل مرعوب و وحشت زده نیست. به علاوه جامعه ایران از لحاظ نیروی انسانی كشور بسیار بزرگتری شده است. طبقه كارگر در بخش های كلیدی اقتصاد ایران، ‌نظیر نفت و پتروشیمی و معادن و خدمات شهری موقعیت كاملا تعیین كننده ای در سرنوشت سیاسی آینده ایران به دست آورده است. شمار دانشجویان چندین برابر افزایش یافته است. زنان با خفتی كه در این عصر جدید از رژیم جمهوری اسلامی متحمل شده اند و می شوند به مثابه آتش فشان نیمه فعالی هستند كه هر آن ممكن است فوران كند. علاوه بر همه اینها، این مردم، این جنبش ها، از اواسط دهه 70 به این سو نیروی خود را در مصاف با جمهوری اسلامی مدام آزموده اند. دو سال پیش، پس از انتخاب ریاست جمهوری و در ماههای بعد از آن ظرفیت های انفجار آمیز این جامعه بیش از پیش آشكار شد.
این از وضع پایین جامعه، اما وضع بالا هم آشفته است. بخش وسیعی از هیئت حاكمه جمهوری اسلامی با طرد اصلاح طلبان از حكومت فرو ریخت. اختلافات درونی که از نو در اشکال دیگری سر باز کرده اند، مدام دایره صاحبان قدرت را تنگتر می كند. سطوح بالای دستگاه اداری این رژیم فاسد، ابن الوقت و رشوه خوار است، موقعیت خودش را ناپایدار می بیند و در فكر راه نجات شخصی است. كل رژیم با بحران اقتصادی شدیدتر،‌ با انزوای بین المللی،‌ با مجازات ها و تحریم های اقتصادی روبه رو است. اینها حقایقی نیستند كه از چشم مردم پوشیده بمانند. درست است كه رژیم از لحاظ نیرو، نفرات و سازمان و زندان ها و غیره قدرت سركوبش را دارد، اما در توازن قوای واقعی كه بوجود آمده است، ناچار است دست به عصا راه برود. موقعیت بحرانی خودش را سنجیده است. می داند اگر هم جامعه ایران تفاوت هایی با آنچه كه در خاورمیانه و شمال آفریقا می گذرد‌ داشته باشد، در عصر جهانی شدن همه چیز، تافته جدا بافته ای نیست. امواج این طوفان دائما به کناره های ایران هم برخورد می کند. جمهوری اسلامی رژیم سوریه را می بیند كه با بكار گیری تانك و توپ در خیابانها و كشتار ها، كاری از پیش نمی برد. حتی حاضر است امتیاز هم بدهد تا جامعه را آرام كند، موفق نمی شود. همه اینها در رابطه با مسئله سركوب این واقعیت را خاطر نشان می كنند كه طبقه سرمایه دار ایران حق دارد اگر در كارایی حربه سركوب رژیم هم در این دوره تردید كند.
جهان امروز: اجازه بدهید از فرصت استفاده کنیم و سئوال مشخص تر دیگری را هم در رابطه به انقلاب از شما بکنیم. به دنبال خیرش های توده ای که در دوره هایی طی دو سال گذشته در ایران سر برآورده این بحث در بین نیروهای سیاسی طرفدار سرنگونی رژیم، یک انقلاب مردمی مطرح بوده است که انقلاب چی هست؟ اگر معنای کلاسیک شرایط انقلابی را مد نظر بگیریم شرایط انقلابی هنگامی است که رابطه بالایی ها با پایینی ها بهم بخورد، به این معنا که پائینی ها حاضر به پذیرش حاکمیت بالایی ها نباشند و بالایی ها نتواند با توجه به ابزار سرکوبشان بر گرده مردم بپاخاسته به سیاق گذشته حکومت کنند. ترجمان عملی و مادی این تعریف برای نیروهایی که معتقد به این گزینه برای تغییر حاکمیت هستند چیست؟ 
ابراهیم علیزاده: واژه انقلاب دارای مفاهیم متعددی است. از اینكه یك كمپانی تولیدی جدیدترین محصول خود را انقلابی در تكنولوژی بنامد تا انقلاب صنعتی در انگلستان، تا سرنگونی رژیم شاه در ایران، تا كودتای 1952 در مصر، تا انقلاب كبیر فرانسه، تا كمون پاریس و انقلاب كارگری در روسیه و انقلاب چین و غیره و غیره، همگی برای بیان تحولاتی كه اتفاق افتاده اند از همین واژه استفاده شده است.
ماركس كه بزرگترین نظریه پرداز انقلاب در عصر سرمایه داری است، دیدگاه منسجمی در این زمینه ارائه می دهد و درك ما از انقلاب بر اساس دیدگاه ماركسیستی بنا شده است. در دیدگاه ماركس انقلاب عبارت از گذار از یك دوره تاریخی به دوره تاریخی دیگر است. هر دوره تاریخی به وسیله شیوه تولید و مناسبات بین طبقات اجتماعی مشخص می شود. شیوه تولید برده داری و مناسبات بین برده دار و برده، شیوه تولید فئودالی و مناسبات بین اشراف و اربابان با سرفها و دهقانان، شیوه تولید سرمایه داری و مناسبات بین كارگر و سرمایه دار. در گذر از یك دوره تاریخی به دوره دیگر رابطه بین طبقات اجتماعی دگرگون می شود. انقلاب در دیدگاه ماركس یك پروسه ضروری است كه تنها با حذف طبقات و زوال دولت در جامعه، ضرورت تداوم آن پایان می یابد. برای آغاز یك انقلاب، هم وجود شرایط عینی و هم وجود شرایط ذهنی ضروری است.
شرایط عینی در هر دوره تاریخی عبارت است از تعارض میان موقعیت یک طبقه از نظر رابطه اش با وسایل تولید، ‌با موقعیت همان طبقه از لحاظ رابطه اش با وسایل اداره جامعه، یعنی تعارض میان قدرت اقتصادی و قدرت سیاسی. جامعه بشری بطور طبیعی به سمت حل این تعارض پیش می رود، اما بر سر راه حل این تعارض و یكسان كردن این دو موقعیت، موانعی وجود دارد و انقلاب حركتی است برای از میان برداشتن این موانع.
شرایط ذهنی یعنی اینكه طبقه ای كه در معرض این تعارض قرار دارد، به این نتیجه برسد كه این موقعیت ناعادلانه است و نمی خواهد بیش از این آنرا تحمل كند و البته ابزار لازم را هم برای اینكار را بطور نسبی آماده كرده باشد. بعنوان مثال،‌ وقتی پیشه وران و صنعتكاران و استادكاران، یعنی نسل نخست طبقه سرمایه دار، در مقیاس وسیع اجتماعی،‌ وارد صحنه تاریخ شدند،‌ در موقعیتی تعیین كننده ای از لحاظ نقش آنها در پروسه تولید قرار گرفتند. در حالی كه وسایل اداره جامعه در كنترل اشراف و فئودالها قرار داشت. در نتیجه این تعارض و پس از آنكه این طبقه جدید به این نتیجه رسید كه در وضعیت ناعادلانه ای قرار دارد و آنچه كه به دست می آورد، در مقایسه با آن چه كه بنا به موقعیت جدیدش توقع كسب آن را داشت ناچیز است، پس از آنكه به تشكل و رهبری هم دست پیدا كرد، ‌شرایط ذهنی برای دست زدن به عمل آماده شد و دیدیم كه انقلابات بزرگ بورژوایی بر پا شدند. در عصر ما طبقه كارگر در همان موقعیتی قرار دارد كه در عصر گذشته طبقه سرمایه دار در آن قرار داشت. یعنی چرخ اقتصاد بر دوش او می چرخد در حالیکه قدرت سیاسی در دست طبقه سرمایه دار قرار دارد.
با این مقدمات حالا باید برگردیم به استراتژی حزب كمونیست ایران. بر طبق این استراتژی ما خواهان برپایی یك انقلاب كارگری هستیم. كار این انقلاب نه صرفا سرنگونی جمهوری اسلامی و در هم شكستن ماشین سركوب آن، بلكه در عین حال انقلاب برای به زیر كشیدن طبقه ای است كه از لحاظ اقتصادی و سیاسی حاكم بر مقدرات جامعه است. طبقه كارگر در پروسه كسب آگاهی و برپایی تشكل های سیاسی و طبقاتی و در جریان قیام و وارد آوردن ضربه نهایی، در عین حال خود را برای سازمان یافتن به مثابه دولت و طبقه حاكم نیز آماده می سازد.
اما برای ما به قدرت رسیدن طبقه كارگر هنوز هدفی در خود نیست. هدف ما گذر از نظام سرمایه داری به یك نظام سوسیالیستی و كمونیستی است. یعنی آن انقلاب دگرگون كننده ای كه جامعه ما را از مرحله تاریخی كهن به مرحله تاریخی جدیدی عبور می دهد. این عبور تاریخی یک رویداد خلق الساعه نیست. در رابطه با اینكه این گذر تاریخی روندی ساده و خطی نیست، ماركس پس از شكست كمون پاریس نوشت: «طبقه كارگر می داند كه برای رها ساختن خویش و به همراه آن عینیت بخشیدن به شكل برتری از جامعه، كه جامعه كنونی به واسطه نهادهای اقتصادی خود به طرز غیر قابل مقاومتی به سوی آن گرایش دارد، باید از خلال مبارزه طولانی و از میان یك سلسله فرایند های تاریخی كه محیط و انسانها را دگرگون می سازد، عبور نماید». (كارل ماركس، جنگ داخلی در فرانسه).
روشن است كه در ایران انقلاب كارگری از مسیر سرنگونی جمهوری اسلامی می گذرد. در فرهنگ رایج جامعه قیام برعلیه هر هیئت حاكمه مستبدی را انقلاب می گویند و این به خودی خود اشكالی ندارد. اتفاقاتی كه به سرنگونی رژیم شاه منجر شدند را می توان به عنوان انقلاب نام برد، انقلابی كه در نیمه راه شكست خورد. به هر حال وقتی صحبت از انقلاب می شود بلافاصله این سئوال مطرح است كه کدام انقلاب؟
جهان امروز: بر اساس بحث شما فروکش کردن خیزش و یا انقلاب مردم را تنها از پتانسیل و کارآیی یا عدم کارآیی ابزار سرکوب نمی توان استنتاج کرد؟ از نظر شما چه فاکتورهایی می توانند شرایط انقلابی را بوجود آورند یا فروکش دهد؟
ابراهیم علیزاده: قبلا اشاره کردم که معمولا وقتی ما از انقلاب صحبت می كنیم، انقلاب كارگری را مد نظر داریم. پس بدوا بایستی به همان پاسخ سئوال قبلی در مورد شرایط تحقق یک انقلاب کارگری مراجعه کنیم تا به این بحث هم برسیم که در مسیر حرکت به سوی انقلاب کارگری شاهد چه اتفاقاتی خواهیم بود.
در دنیای واقعی نه فقط طبقه کارگر بلکه توده های وسیع تری از مردم برای دست زدن به یك انقلاب به منظور تغییر وضع موجود متمایل می شوند. نارضایتی عمومی بر اساس وحدت خواست ها و مطالبات شكل خواهد گرفت. سازمان ها، نهادها و رهبرانی به وجود می آیند كه مردم را به دور خود جمع خواهند كرد. مردم برای تغییر وضع موجود اقداماتی را عملا آغاز می كنند. این از یك طرف، از طرف دیگر قدرت دولتی دچار ضعف های اساسی می شود، به دلایل مختلف نمی تواند از همه قدرت خشونت خود بهره برداری كند، یعنی در واقع سركوب بی اثر و یا كم اثر می شود. بدین ترتیب شرایط برای یك انقلاب در جهت تغییر ساختار قدرت آماده می شود.
كمونیست ها نسبت به این پروسه نه تنها بی اعتنا نیستند، بلكه یك ركن اساسی چنین تحولاتی را تشكیل می دهند. اما برای اینكه بتوانند نقش خود را در این زمینه ایفا كنند، بایستی استراتژی خود را در زمینه برپایی انقلاب كارگری پی بگیرند، تنها در چنین صورتی است كه می توانند بر روندهای اینگونه انقلاب های توده گیر که کارگران هم در آن شرکت دارند، در جهت تحقق انقلاب كارگری تاثیر بگذارند. برای ما پروسه شركت در این انقلاب در عین حال پروسه کسب تجربه، آگاهی بخشیدن، سازماندهی و رهبری مبارزه كارگران برای كسب قدرت سیاسی نیز هست.
اگر بپذیریم که انقلاب یك پدیده در حال حركت است، در این صورت سرنگونی جمهوری اسلامی می تواند آغاز یك انقلاب اجتماعی باشد. حكومت بر آمده از قیام مردم پس از سرنگونی جمهوری اسلامی اگر به وظایف انقلابی خود عمل كند باید به پیشروی انقلاب از سرنگون ساختن دیکتاتوری حاکم به سوی یک انقلاب اجتماعی برای دگرگون کردن مناسبات اقتصادی حاکم بر جامعه كمك كند، یعنی زمینه ها و پیش شرط های تصرف كامل قدرت سیاسی توسط طبقه كارگر و گذار به جامعه سوسیالیستی را فراهم آورد. روشن است که میزان توفیق در انجام این وظیفه به تناسب قوائی مربوط است که در جریان سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی بین گرایشات موجود بوجود خواهد آمد.
جهان امروز: آیا با توجه به تغییر و تحولاتی که در اوضاع سیاسی ایران بوجود آمده و موجی از خیزش ها و انقلاباتی که در خاورمیانه و کشورهای عربی شمال آفریقا بوجود آمده است، امر سرنگونی جمهوری اسلامی در سیاست های حزب کمونیست ایران از یک استراتژی، معنای تاکتیکی خاص تری پیدا کرده است؟ سرنگونی مورد نظر حزب چه ویژگی هایی دارد و اولویت های شما برای وارد شدن در این پروسه کدام ها هستند؟
ابراهیم علیزاده: سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی بدون شك اتفاق بسیار مهمی است. اما سرنگونی رژیم از راه های مختلفی ممكن است اتفاق بیافتد، از همان نوعی كه در جاهای مختلف دنیا، بدون اینكه یك انقلاب دگرگون كننده اجتماعی هم به راه افتاده باشد، براه افتاده اند. از طرف دیگر سرنگونی این رژیم به خودی خود ممكن است موجب بهبود شرایط زندگی این مردم هم نشود به عنوان مثال اگر در نتیجه لشكر كشی ناتو و آمریكا و غیره و در نتیجه یك جنگ ویرانگر این رژیم سقوط كند، معلوم نیست آینده این كشور به كجاها كشیده می شود. یا اگر فی المثل لیبرال های ایران به كمك نیروهای نظامی، ارتش و غیره كودتایی به راه بیاندازند و تمام چهره های شاخص این رژیم را هم حذف كنند، در صورتی كه مردم نظاره گر اوضاع باشند و منتظر نتیجه نهایی این كشمكش بنشینند نمی توانند انتظار بهبود چشمگیری در شرایط زندگی خود را داشته باشند و چه بسا از چاله به چاه افتادن باشد.
بنابر این در شرایطی که طیف گسترده ای از نیروهای اپوزیسیون بورژوائی و لیبرالی طرفدار سرمایه داری غرب خواهان نوعی از جابجائی رژیم هستند که در نتیجه آن نظام سرمایه داری از تعرض انقلاب مصون شود و ماهیت طبقاتی قدرت سیاسی عوض نشود، شعار تاکتیکی ما نمی تواند صرفا سرنگونی جمهوری اسلامی باشد. ما بدنبال نوعی از سرنگونی جمهوری اسلامی هستیم که در آن خواست های رفاهی و آزادیخواهانه مردم متحقق شود و طبقه کارگر از درون آن آگاه تر، متشکل تر و آماده تر برای برداشتن قدم های بعدی بسوی حکومت کارگری و گام برداشتن بسوی سوسیالیسم بیرون بیاید.
اما سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی هم به طور مشخص به ملزوماتی نیاز دارد. وجود نارضایتی گسترده عمومی بر اساس خواسته ها و مطالبات و انتظارات مشترك. که البته این هم كافی نیست زیرا اگر تنها نارضایتی باشد و ملزومات دیگری فراهم نگردد، چه بسا جامعه به سمت بی تفاوتی سیاسی میل می كند و هر کسی دنبال راه حل ها و نجات شخصی خواهد رفت. وجود حداقلی از سازمان و تشكل كه بعدا در پروسه رشد جنبش های اجتماعی و در پروسه پیشرفت انقلاب گسترش پیدا می كنند، ضروری است. وجود نهادهای رادیکال رهبری کننده مبارزات مردم ضروری است. از جانب دیگر ضعف قدرت دولتی و بی اثر شدن اعمال خشونت شرط ضروری قدم گذاشتن به یك شرایط انقلابی است.
با همه اینها کسی نمی تواند به دقت فراهم آمدن کلیه شرایط و زمان وقوع یک انقلاب کارگری و یا غیر آنرا در یک کشور به دقت پیش بینی کند. در مورد شرایط امروز ایران فاکتورهای عینی بسیاری وجود دارند، که در همین گفتگو به پاره ای از آنها اشاره شد، که نشان می دهند جامعه ایران از هر لحاظ به این مرحله نزدیك می شود.
جهان امروز: در مورد نقش سپاه پاسداران در جامعه ایران بسیار سخن گفته ایم. بر اساس فاکت های غیر قابل انکار سپاه از سال ها پیش مانند حزبی سیاسی و پادگانی در همه عرصه های اقتصادی و نظامی و سیاسی کوشیده است سیطره خود را بر همه ارکان حاکمیت بگستراند. دولت احمدی نژاد گوشه ای از اجرای این پروژه بوده است که اخیرا به تعارضاتی در راستای سیاست های سپاه افتاده است. سئوال این است که بطور کلی نقش نیروهای نظامی در جوامعی مانند ایران در رابطه با اوضاع بحرانی چیست و بطور مشخص ناهمخوانی هایی که سپاه با احمدی نژاد پیدا کرده است را چگونه می بینید؟ آیا سپاه نیروی یکدست است و شانس دستیابی به اهداف و برنامه هایش را در اوضاع سیاسی ایران دارد؟
ابراهیم علیزاده: جمهوری اسلامی حلقه های واسط بین دستگاه حكومتیش و آحاد مردم را از دست داده است. در نتیجه ابزاری برای كنترل مردم جز از طریق اعمال زور را ندارد. در گذشته مسجد، منبرهای نماز جمعه و غیره كه آن را به شدت سیاسی كرده بودند، این ارتباط را تامین می كرد. این امکان را از دست داده است بدون آنکه هیچ بدیلی جای آنرا گرفته باشد. هیچ حزب سیاسی جا افتاده ای هم در این جامعه که به رژیم نزدیک باشد وجود ندارد. در چنین شرایطی هر سازمان و نهادی که دارای قدرت واقعی باشد در تعیین سرنوشت سیاسی رژیم به نسبت قدرت و توان خود دارای نقش خواهد بود.
در همه نظام های سیاسی كه در آنها احزاب سیاسی وجود ندارند و آزادی های سیاسی نهادینه نیستند، نیروهای نظامی همواره نقش تعیین کننده ای داشته اند و در ایران امروز هم سپاه پاسداران چنین نقشی را ایفا می کند. به موقعیت ارتش در كشورهای نظیر مصر،‌ تركیه، پاكستان، ‌تایلند، نگاه كنید، در این كشورها نیروهای مسلح بجای یك حزب سیاسی عمل می كنند. در شرایطی كه احزاب سیاسی وجود ندارند، نقش نهادهای نظامی برجسته می شود. در دوره های بحرانی نیروهای نظامی همواره مداخله می كنند و كفه ترازو را به نفع یكی از طرف ها تغییر می دهند. در ایران هم طبیعی است كه در شرایط تشدید بحران این نیرو است كه در نبرد قدرت در درون رژیم حرف آخر را می زند. سپاه پاسداران از سال ها پیش و قدم به قدم چنین ظرفیتی را در درون خود ایجاد کرده است. سپاه در متن بحران های دهه هفتاد و کشمکش های اصلاح طلبان و اصولگرایان صفوف خود را یکدست کرد و از آن هنگام تا کنون اجازه نداده است که جناح های حکومتی از سپاه بعنوان ابزاری بر علیه همدیگر استفاده کنند و استراتژی مستقل خود را تعقیب کرده است.
واضح است هدف استراتژیک سپاه هم بقای همین رژیم است. اما سپاه چه زمانی دست به اعمال دراماتیک و چشمگیری در این راستا خواهد زد؟ بنظر من باصطلاح در دقیقه نود بازی این کار را خواهد کرد و در طول بازی مدام دست اندر کار تقویت موقعیت خود در همه زمینه ها خواهد بود و جنبه های روتین استراتژی خود را که جلوگیری از وقوع انقلاب در ایران است تعقیب می کند. سپاه می کوشد ظرفیت خود را در شرایطی که هنوز راه های دیگری وجود دارد ضایع نکند. در شرایط كنونی چون سپاه خود را در موقعیتی می بیند كه نه خودش و نه دیگران جوابی برای مشكلات اقتصادی ندارند، تعجیلی ندارد در اینکه مسئولیت همه مشکلات را خود راسا بعهده بگیرد. به همین دلیل نمی خواهد اختلافات را بطور زودرسی تشدید کند. درست است که احمدی نژاد به کمک یک شبه کودتای سپاه پاسداران بر سر کار آمد، اما سپاه تعقیب استراتژی خود را مهم تر می داند از اینكه موقیعت احمدی نژاد را بعنوان یكی از مهره های خود حفظ كند. آیا در درون دستگاه رهبری و در رده های بالای فرماندهان سپاه اختلاف نظر وجود دارد؟ سپاه پاسدارن به مثابه یك حزب سیاسی پادگانی عمل می كند و طبیعی است اگر گرایشات درونی متفاوتی هم داشته باشد. اما بعنوان یك تشكیلات نظامی بدون شك اجازه نمی دهد فراكسیون های مختلف در درون آن شكل بگیرند و کل سپاه عمل واحدی را به پیش می برد.
طی یک سال اخیر خامنه ای و قشری از آخوندهائی که هرکدام به نوعی دستی در قدرت دارند، احساس کرده اند که با انزوای روزافزونشان از مردم، موقعیت شان در درون دستگاه قدرت هم به مخاطره افتاده است. از اینرو می کوشند تا باقیمانده اهرم هائی را که در دست دارند هر طور شده حفظ کنند. حساسیت جدال بر سر کنترل وزارت اطلاعات از همینجا ناشی می شد،که سپاه پاسداران در مورد آن کوتاه آمد. روحانیت به رهبری خامنه ای به تکاپو افتاده است تا صفوف پراکنده خود را جمع و جور کند، اما بوضوح می توان مشاهده کرد که در درون رژیم جریان رو به زوالی است و نهایتا اگر فشار مبارزات مردم و انقلاب به آنها فرصت بدهد، این سپاه پاسداران و ارتشی که تحت کنترل دارد، است که بعنوان پر امکانات ترین مرکز قدرت اوضاع را مهندسی خواهد کرد و تا آنجا که به کشمکش های بالا مربوط است اجازه نخواهد داد اوضاع از کنترلش خارج شود.
جهان امروز: بدنبال زمین گیر شدن سران "سبز"، اکنون همانگونه که در بحث های قبلی ما هم بود، دعوا بیشتر در جبهه موسوم به اصول گرایان براه افتاده است. ما می دانیم که دستگاه حاکمیت فعلی نمایندگی کل طبقه سرمایه دار ایران را نمی کند، با این حساب شما موقعیت لیبرال ها را با توجه به پایه اجتماعی آنها در روند اوضاع سیاسی جاری چگونه می بینید و چه اندازه شانس برای ایفای نقش از جانب طیف های مختلف لیبرال را با توجه به حمایت هایی که آمریکا و غرب از این نیروها می کنند را در اوضاع آتی سیاسی ایران محتمل می بینید؟
ابراهیم علیزاده: اولا، بنظر من لیبرال های سکولار را از لیبرالهای مذهبی باید جدا کرد. اگر چه هر دو جریان خواستگاه های طبقاتی واحدی دارند، اما شرایط کنونی جامعه ایران بگونه ای است که لیبرال های مذهبی اگر بخواهند دستی در قدرت داشته باشند، ناچارند به تدریج تمایلات مذهبی و قانون اساسی گرایانه و ولایتمداری و غیره خود را درز بگیرند و بعنوان سیاهی لشکر لیبرال های سکولار عمل کنند. ثانیا ، تمام شانس جریان لیبرالی در ایران در این است که در درجه اول در این کشور هیچ انقلابی (با هیچکدام از تفاسیری که قبلا صحبت شد) براه نیفتاد و در درجه دوم اگر چنین انقلابی هم براه افتاد بتوانند خیلی زود سرو ته آنرا به هم بیاورند و در نیمه راه متوقفش کنند. نوع سرنگونی جمهوری اسلامی و پروسه سرنگونی آن در دیدگاهی که در پلنوم اخیر حزب هم در مورد آن صحبت کردیم ، اینجا اهمیت پیدا می کند.
در هر حال واقعیت این است که اگر جریان چپ و رادیکال جامعه بخود نیاید و بدوا و سریعا صفوف پراکنده خود را جمع و جور نکند، تجربه انقلاب 1357 تکرار خواهد شد، که علیرغم گستردگی طیف نیروهای سوسیالیست و رادیکال جامعه و علیرغم قربانی هائی که در دوره دیکتاتوری پهلوی داده بودند و بستر اصلی اعتراض بر علیه دیکتاتوری حاکم بودند، به سرنوشت تراژیکی دچار شدند، که شاهد آن بودیم.
لیبرال های سکولار ایران از ظرفیت های بالقوه و بالفعل زیادی برخوردار هستند. پشتیبانی غرب با همه دستگاه های عظیم و متنوع تبلیغاتی و مهندسی کردن افکار عمومی را دارند.
تنها بعنوان یک مثال توجه شما را به یک نکته در این زمینه در تبلیغات غرب که تریبون هایشان را سخاوتمندانه در اختیار لیبرال های ایران و کردستان نهاده اند اشاره کنم. در سال 1384 در کردستان ایران با فراخوان جریان ما و تنها جریان ما، از مردم کردستان خواسته شده که در اعتراض به جنایت کشتن وحشیانه شوانه قادری اعتصاب عمومی صورت بگیرد، این فراخوان از جانب جریانات دیگر کردستان بایکوت شد. حزب دموکرات برای اینکه در این مورد چیزی نگوید اصلا رادیویش را برای چند روزی به بهانه اشکال فنی تعطیل کرد. یکی از جریاناتی که متاسفانه به نام کومه له هم فعالیت می کند در همان موقع طی انتشار یک اطلاعیه رسمی از مردم کردستان خواست که در این اعتصاب شرکت نکنند، اما علیرغم همه اینها دیدیم که یکی از باشکوه ترین صحنه های ابراز وجود جنبش انقلابی کردستان بر روی صحنه آمد. حالا و بعد از گذشت چند سال رادیوی بی. بی. سی به آنها امکان می دهد تا از آن حرکت پرشکوه مردم بنام خود یاد کنند. یا در جریان اعتصاب عمومی 25 فروردین 1389 و در اعتراض به اعدام فرزاد کمانگر و یارانش همه می دانند همین جریان تنها در آخرین ساعت ها و نگران از اینکه این بار هم از قافله عقب بماند، با تردید و کجدار و مریز از اعتصاب پشتیبانی کرد. در حالیکه هم حزب دموکرات و هم این جریان که نامه کومه له بر خود نهاده است ، در فرصت های دیگر هم امسال و هم سال گذشته شانس خود را در این زمینه ها مستقلا امتحان کردند و نتیجه اش را مردم کردستان دیدند. یعنی در حالیکه جامعه کردستان باصطلاح گفتمان لیبرالی را در مقیاس توده گیری رد کرده است، اما این تریبون ها به آنها امکان می دهند که از آن بعنوان گفتمان مسلط در جامعه کردستان یاد کنند.
واقعیت این است که دستگاهای تبلیغاتی غرب در حاکم کردن فضای سیاسی لیبرالی بر جامعه ایران نقش بسیار موثری دارند و از هم اکنون می کوشند مردم را از یک مبارزه میلیتانت کنار بکشند و بر جنبش های اجتماعی موجود، بر جنبش کارگری، بر جنبش دانشجوئی، بر جنبش زنان و حتی بر جنبش کردستان و بر فضای روشنفکری جامعه تاثیر بگذارند. آنها از پشتیبانی طبقه سرمایه دار ایران تا حدود زیادی مطمئن هستند و سعی می کنند از حمایت بخش های مرفه تر طبقه متوسط هم بهره مند شوند. توهمات و خوشباوری طبقات مختلف جامعه پایه اجتماعی بالقوه آنها را تشکیل می دهد. جریان لیبرال سکولار و جریان رادیکال چپ و سوسیالیست در کنار هم قدم به میدان نبرد برای سرنگونی جمهوری اسلامی خواهند گذاشت و نتیجه این نبرد پیروزی قطعی و یا نسبی یکی از این دو جریان خواهد بود. بنظر من اگر جریان چپ و سوسیالیست توانسته باشد بدوا صفوف خود را منسجم کند، می تواند حتی در پروسه سرنگونی به همکاری های معینی با جریان لیبرال سکولار بپردازد و از این طریق پیشروی مبارزات مردم را تسریع کند.
اما لیبرال ها دارای یک نقطه ضعف اساسی هستند و آنهم این است که هیچ راه حل اقتصادی متفاوتی از آنچه که در کشورهای عقب مانده پرو غرب و حتی تا حدود زیادی در خود جمهوری اسلامی هم، در حال اجر است و بیشتر آنها را به بحران کشیده است و حتی در آستانه سقوط قرار داده است، ندارند. معلوم نیست که با چه معجزه ای آنها شرایط زندگی اقتصادی بهتری را برای مردمی که به پای سرنگون کردن جمهوری اسلامی آمده اند، فراهم می آورند. همین واقعیت اهمیت روشن بینی جریان رادیکال و سوسیالیست را در طرح برنامه دقیق عملی و قابل اتکا برای اصلاحات اقتصادی و تامین مطالبات رفاهی اکثریت آحاد جامعه از جانب جریان رادیکال و سوسیالیست در پروسه تکامل انقلاب را خاطرنشان میکند. قطب سیاسی چپ جامعه بایستی بی پایه بودن برنامه لیبرالها را هنگامی که بویژه از اصلاحات اقتصادی صحبت مکنند مستدل سازد و جای پای خود را در این سنگر از لحاظ نظری و عملی و اولویت ها و طرح شعارها، محکم کند.
جهان امروز: حزب کمونیست ایران در اوضاع سیاسی جاری چه اقدامات و تلاش هایی را برای قطپ چپ جامعه ایران در دستور دارد؟ موانع و مشکلات سر راه همگرایی و اتحاد عمل نیروی چپ چه در داخل و چه در خارج کشور کدام ها هستند و راههای عملی گذر از این مشکلات از نظر شما کدام ها هستند؟
ابراهیم علیزاده: در كنگره دهم حزب كمونیست ایران مفصلا در این مورد صحبت شد و بر اساس آن سیاستی تدوین گردید كه خطوط آن در گزارش سیاسی مصوب كنگره آمده است. طی این مدت در راستای این سیاست چندین نشست با نیروهای مختلف چپ ایران برگزار شده است. همچنین از طریق توجیه رفقای فعال در داخل کشور و نیز برنامه های ویژه رادیویی و تلویزیونی كوشیده ایم، محتوای این سیاست را مورد بحث قرار داده و توجه رهبران و فعالین چپ و كارگری را در داخل كشور به آن جلب كنیم. هم اکنون پیش نویس پلاتفرمی در این زمینه در سطح رهبری سازمان های چپ دست بدست می گردد و اگر بر روی سند مشترکی در این زمینه توافق حاصل شود، قدم اولیه مهمی است که قدم های بعدی را بدنبال خواهد داشت.
تجربه تاکنونی ما در این زمینه و در جریان نشست ها و تماس هائی که به عمل آمده است، از نظر ما روشن شده است که تفاوت های این سازمان ها را نمی توان اساسا با وجود اختلاف در عقاید و باورهای ایدئولوژیکشان توضیح داد، بلکه وجود استراتژی های سیاسی متفاوت است که بعنوان مانع بر سر راه حل این معضل وجود دارد. در این زمینه ما خواهان برقراری دیالوگ رفیقانه هستیم و در همان حال برای ایجاد فضای مساعد در این زمینه همکاری های معینی را در سطوح مختلف مفید می دانیم.
برگرفته از جهان امروز شماره 276

مرداد ۲۶، ۱۳۹۰

گرامی یاد یازده شهریور سالروز تشکیل حزب کمونیست ایران

ویدئویی از بیژوی- مراسم تشکیل حزب کمونیست ایران ( http://www.youtube.com/watch?v=zxX_D60c8W8 )

یازدهم شهریور سالروز تشکیل حزب کمونیست ایران است. 29 سال پیش در چنین روزی، حزب کمونیست ایران، در یک کنگرۀ موُسس بنیان گذاری شد و رسما موجودیت خود را اعلام نمود.جریانات تشکیل دهنده حزب، از اعضاء و فعالین کومه له، سازمان اتحاد مبارزان کمونیست، بخشی از سازمان پیکار در راه آزادی طبقۀ کارگر، بخشی از چریکهای فدایی خلق ایران وبرخی دیگر از جریانات خط 3 بودند . پیوستن به حزب کمونیست ایران با استقبال عمومی در صفوف کومه له روبرو شد و از آن موقع تاکنون مبارزین کومه له د رکردستان، با سربلندی وامید پرچم این حزب را همراه با دیگر همرزمانشان برافراشته نگاه داشته اند.
با اعلام تاسیس حزب کمونیست ایران، جریانی که از چند سال پیش از آن، در جنبش کمونیستی ایران برآرمان رهایی بخش طبقۀ کارگر، بر لزوم تشکل مستقل طبقۀ کارگر، بر اهداف وخواستهای این طبقه پای فشرده بود وکارگران را به مبارزۀ مستقل وانقلاب طبقاتی خود فراخوانده بود، نه فقط آنچه راکه تا آن زمان بدست آورده بود، تثبیت کرد، بلکه مسیر پیشروهای هر چه بیشتر را هم هموار نمود. این نقطۀ آغازی بود در راهی که طبقۀ کارگر میتواند و باید پیروزمندانه بپیماید تا از طبقۀ استثمار شونده ومحروم این جامعه به طبقۀ حاکم گذر کند. و با بدست گرفتن اهرم های قدرت سیاسی، بنیان جامعۀ طبقاتی را زیرورو سازد وسرانجام به تمام مصائب موجود اجتماعی، ستم ها، نابرابری ها، تبعیض واستثمار انسان توسط انسان خاتمه دهد.
در سالروز تاسیس حزب کمونیست ایران یاد و خاطرۀ تمامی رفقای پیشرو و کمونیستی را گرامی بداریم که در میدان مبارزۀ طبقاتی علیه نظام ستم و سرکوب سرمایه داری در ایران مبارزه کردند و در راه رسیدن به اهداف وآرمانهای طبقاتیشان جان خود را فدا کردند. همچنین یاد وخاطرۀ فداکاریهای رفقا وهمرزمانی را ارج بگذاریم که در صفوف حزب کمونیست ایران چه در زندان و زیر وحشیانه ترین شکنجه ها بر چوبه دار و یا در برابر جوخه آتش دژخیمان جمهوری اسلامی، و چه در سنگرهای رزم انقلابی در کردستان و مبارزه مسلحانه در صفوف نیروی پیشمرگ کومه له در نبرد و پیکار رودر رو با دشمن ، برای هموار کردن راه مبارزۀ طبقۀ کارگر و تحقق اهداف این طبقۀ اجتماعی جانبازی کردند و جان وزندگی و هستی شان را در این راه فدا نمودند. جا دارد در این روز در برابر عزم و ارداۀ پولادین مبارزان کمونیستی که با تلاش و مبارزۀ مداوم وبی امانشان درکارخانه وکارگاه و در شهر و روستا در سراسر ایران و در میدانهای مبارزۀ عادلانه وانقلابی در کردستان پرچم سرخ سوسیالیسم را با سربلندی وافتخار به اهتزاز در آورده اند، مراتب احترام و ارادت عمیق خود را بجا آوریم.

*************
تشکیل حزب کمونیست ایران یکی از رویدادهای مهم در حیات سیاسی جنبش چپ و کمونیستی ایران محسوب می شود و پاسخی شایسته به یک ضرورت سیاسی و مبارزاتی بود . تشکیل حزب کمونیست به هیچ وجه اقدامی خلق الساعه نبود و در اتاقهای دربسته ودور از چشم جامعه وجنبش زمینه سازی وتدارک دیده نشده، بلکه تصویب برنامۀ آن وهمه لحظات شکل گیری سیاسی و تشکیلاتی آن به طور علنی و با همۀ امکاناتی که در آن هنگام در اختیار داشتیم به جلو رفت. زمینه های فکری، سیاسی و برنامه ای آن که در کنگرۀ دوم کومه له (بهار 1360) وکنگرۀ اول "سازمان اتحاد مبارزان کمونیست"، فراهم شده بود پاسخ به یک مشغله روشنفکرانه نبود بکله یک اقدام سیاسی به موقع وفکر شده ای بود که در یکی از حساسترین لحظات حیات کمونیستهای ایران صورت می گرفت.
حزب کمونیست ایران در شرایطی تشکیل شد که انقلاب ایران در زیر ضربات حکومت ضد انقلاب اسلامی آخرین نفس های خود را می کشید. اما ما و همۀ مردمی که نمی خواستند کابوس دوام این رژیم را باور کنند هر روز منتظر سقوطش بودیم. انقلاب ایران داشت از توش وتوان می افتاد ولی در آن مقطع نه برای ما ونه برای هیچ نیروی اپوزیسیون چنین واقعیتی ملموس نبود. کسی نمی خواست این کابوس را باور کند که انقلابی با آن وسعت و عظمت این چنین بوسیله یک جریان ارتجاعی مهار وسرکوب شود.
نیروهای چپ و رادیکال ایران بشدت دچار تشتت فکری و سرگردانی شده بودند. سرنوشت انقلاب ایران ضربۀ سختی بر خلق گرائی که محور تفکر وعمل این چپ بود وارد ساخته بود. تئوریهای "آنتی امپریالیسم" و "وابستگی" که عمری هویت این چپ را تشکیل می داد با هیاهوی ضد آمریکایی یک جمهوری اسلامی غیر وابسته به زیر سوال رفته بودند. دستگاه فکری ای که ا ورا مدام به سمت لایه بندی بورژوازی سوق می داد در تحلیل و تبیین آنچه که در مقابل دیدگان ناباورش اتفاق می افتاد بیش از پیش سرگردانش کرده بود. بخشهایی که طرفدار اردوگاه شوروی بودند در منگنۀ مصالح سیاست خارجی اتحاد شوروری قرار داشتند. دستگیرهای گسترده، اعدام های وسیع، شکنجه های وحشیانه، بخشی از سازمانهای چپ را عملا منحل کرده بود، صفوف کل چپ را به هم ریخته و دچار دستپاچگی ناشی از سرکوب شده بود. در چنین شرایطی تشکیل حزب کمونیست ایران بوسیله بخشی از نیروهای رادیکال چپ ایران پاسخی انقلابی وموثر_ درحد توان_ به این وضعیت نابسامان بود. در حالیکه حکومت اسلامی همه جا زبونانه انحلال سازمانهای سیاسی را تبلیغ می کرد، یک حزب سیاسی جدید، پوشور، با روحیه وامیدوار درحال تشکیل شدن بود. این واقعیت به همۀ ما انرژی می داد و ما را به وجد می آورد.
حزب کمونیست ایران در بدو تشکیل درتهران و شهرهای بزرگ ایران و در محیط های کارگری تا حد معینی تشکیلات و فعالین سیاسی کارگری را با خود داشت. و شمار نسبتا زیادی از فعالین سیاسی و کمونیست طیف موسوم به خط 3 ایران را در بر می گرفت، و در کردستان نیز به یک جنبش توده ای گسترده متکی بود، دیدگاههای سیاسی و برنامۀ روشنی داشت. نه یک حزب افراطی چپ، بلکه حزب مسئولی بود که زمینه های اجتماعی وسیاسی کارخود را می شناخت و بر محدودیت ها ونقطه قوت های آن آگاه بود. چشم بر نقاط ضعف و کمبودهای خود نبسته بود بلکه به آنها اعتراف می کرد و گاه به افراط هم مورد انتقادشان قرار می داد و می کوشید نبرد کنان آنها را بر طرف کند. برای تبدیل شدن به یک حزب در برگیرندۀ رهبران کارگری و دخیل در جنبش کارگری، تعجیل داشت. وجود حزب کمونیست افقهای جدیدی بر روی کومه له هم گشود. رزمندگی و شور وشوق انقلابی را در صفوف این تشکیلات بالاتر برد واجازه نداد که عقب نشینی های نظامی جنبش کردستان افق سیاسی مبارزین آنرا تیره وتار کند. به کومه له در از سرگذراندن یک دوره سخت و خطیر یاری رساند.
با همه اینها واضح است که ما یک حزب مطلوب کارگری را تشکیل نداده بودیم بکله تشکیل حزب پاسخ ممکن به یک نیاز حیاتی بود که تاخیر بیش از این در جوابگویی به آن جریان ما وشاید کل کمونیسم ایران را زیر فشارهای دشمن در موقعیت بسیار نامساعدتری قرار می داد و باز سازی سیاسی و تشکیلاتی آنرا دشوارتر می ساخت. ما به درست، خصوصیات یک حزب ایده ال را به عنوان پیش شرط های تشکیل حزب به مانعی برای متشکل شدن بخشی از کمونیست های ایران تبدیل نکردیم و گفتیم بوسیله حزب و بطور متشکل بهتر می توانیم به سراغ رفع کمبودها و از جمله ضعیف بودن پایه کارگری آن برویم.
پس از تشکیل حزب نیز تشدید حملات ارتجاع و ضربات پی در پی پلیسی در سراسر ایران وعقب نشینی های پی درپی جنبش کردستان به مانع بزرگی بر سر راه پیشرفت نقشه های تشکیلاتی ما در سراسر ایران ودر کردستان نیز تبدیل شد. شرایط برای کار سراسری حزب روز بروز دشوارتر می شد. با وجود این بحث برسر چگونگی عبور از این موقعیت و پیوند خوردن با جنبش های اجتماعی وکارگری در ایران بحثی به قدمت همه حیات حزب است. از همان فردای تشکیل حزب این مسئله به عمده ترین مشغله رهبری آن موقع حزب تبدیل شد وتلاش های صمیمانه ای هم در این زمینه آغاز شد.
کنگرۀ دوم حزب در سال 1365 از تاریخ جنبش کارگری وجنبش چپ به عنوان دو تاریخ جداگانه بحث به میان آورد و از ضرورت درهم آمیختن این دو جنبش با یکدیگر صحبت کرد و ادبیاتی در آن زمان در نشریات حزب منتشر می شد اگر چه نتوانست به پر کردن شکاف این دو جنبش کمک کند اما بر کل فرهنگ سیاسی چپ رادیکال ایران تاثیر گذاشت و آنرا ارتقا داد. واقعیت انکارناپذیر این است که حزب کمونیست ایران بیش از هر جریان دیگری به کمونیزم ایران خدمت کرده است. در تاریخ حیات سیاسی این حزب کم و زیادی آن به کنار اما چیزی جز خدمت به آرمانهای انسانی و سوسیالیستی ثبت نخواهد شد وامروز نیز از کف دادن این پرچم واین ابزار چیزی جز گام برداشتن به عقب نیست.
این کنگره دوم کومه له در بهار 1360 بود که تشکیل حزب را دو سال بعد ممکن کرد و اکنون 25 سال از آن موقع می گذرد، شرایطی که در آن حزب کمونیست ایران ایجاد شد بسیار عوض شده است طی این سالها، چه در سطح جهان و چه در سطح ایران تغییرات زیادی اتفاق افتاده است فروپاشی اردوگاه شوروی، پایان مدل اقتصاد دولتی درجهان سوم، از توش وتوان افتادن جنبش های ضد امپریالیستی و سربرکردن نئولیبرالیسم وغیره. در سطح ایران نیز شرایط کار ما بسیار دگرگون شده و تغییرات بزرگی اتفاق افتاده است. ظرف این بیست وپنج سال جمعیت ایران تقریبا دو برابر شده، مسائل اجتماعی ایران امروز نسبت به گذشته کاملا تازه است. سازمانها وتفکر چپ انقلاب 1357 بیش از 29 سال است که در جامعه فرصت عرض اندام وسیع نداشته وبجایش انواع فعالیت های فکری واجتماعی دیگر جایگزین فعالیت صریح سیاسی چپ رادیکال شده است. شهر نشینی وباسوادی افزایش یافته، این شرایط کار جدید امروز ما را در وضعیت کاملا متفاوتی نسبت به سالهای اول فعالیت حزب کمونیست قرار داده است.
گرامی یاد یازده شهریور سالروز تشکیل حزب کمونیست ایران

زنده باد آزادی برابری حکومت کارگری

گفتاری از رادیو صدای حزب کمونیست ایران